اوباما بدون رُتوش

چندی است که انتشار کتابی‌ از حسین اوباما سبب شده که نام او بار دیگر به صحنه سیاسی و اجتماعی داخل و خارج از ایالات متحده کشیده شود و طرفداران پدیده گلوبالیزم به صورتی‌ پررنگ تر به تعریف و تمجید از وی بپردازند. مردی که با شعار پرهیز از جنگ، پایان دادن به حضور نظامی در عراق و افغانستان و وعده‌های بسیار دیگر در انتخابات سال ۲۰۰۸ میلادی به پیروزی رسید و کوتاه زمانی‌ پس از ورود به کاخ سفید، جایزه صلح نوبل به وی اهدا گردید. اما گذشته از این وجه از شخصیت اوباما که تمجیدهای فراوانی را برای او به ارمغان می‌‌آورد، می‌توان شخصیت و عملکرد او را از وجوه دیگری نیز زیر ذره بین قرار داد و ایراداتی اساسی‌ بر آن وارد نمود که در ادامه این نوشتار، هر یک را بطور اجمالی مورد بررسی قرار میدهیم.

الف) به خطر انداختن امنیت جهانی با تضعیف موقعیت آمریکا به عنوان یک کشور ابرقدرت

یکی‌ از باورهای حسین اوباما اینست که ایالات متحده از موضع یک کشور ابرقدرت نمی‌تواند با سایر کشورهای جهان تعاملی منطقی‌ داشته باشد. لذا، این کشور باید از جایگاهی که دارد پایین بیاید و هم تراز با کشورهای دیگر جهان قرار گیرد. این باور اوباما با توجه به کارنامه هشت ساله دوران ریاست جمهوری وی به آسانی قابل اثبات است. در زمینه اقتصادی بدلیل همکاری‌های گسترده تر با چین و اتحادیه گلوبالیستی اروپا، به پدیده جهانی‌ شدن شتاب سریعتری بخشید و باعث از بین رفتن فرصت‌های شغلی‌ بیشتر در ایالات متحده گردید که به نوبه خود، تضعیف اقتصادی این کشور را به همراه داشت. همچنین با امتیاز دادن‌های فراوان به روسیه – حداقل در منطقه خاورمیانه – باعث تضعیف جایگاه سیاسی و نظامی آمریکا گردید بطوریکه هم توازن قدرت را به نفع روسیه تغییر داد و هم به سردی روابط دیپلماتیک ایالات متحده با متحدین سنتی‌ این کشور در خاورمیانه انجامید. همچنین باید به این موضوع نیز اشاره کنیم که اوباما به عنوان یک سیاهپوست که در جامعه آمریکا رشد یافته، کینه خاصی‌ از این کشور دارد که این باور او را تقویت می‌کند. او حتی در یکی‌ از سخنانش نیز به این موضوع اشاره می‌کند که تا همین چند سال پیش و قبل از رسیدن به پست ریاست جمهوری، زمانیکه برای خرید به برخی‌ فروشگاه‌ها و سوپرمارکت‌ها می رفته، به او چپ چپ نگاه می کرده ا‌ند و او این تبعیض را احساس می کرده است. لذا، این کینه از جامعه و کشور آمریکا در وجود وی شکل گرفته و با او رشد یافته است.

ب) سیاست انفعال و مماشات با رژیم‌های یاغی‌ به بهانه پرهیز از جنگ

اگر از حامیان داخلی‌ رژیم ملایان حاکم در تهران و لابی‌های فعال آنها در خارج از کشور صرفنظر کنیم، حسین اوباما توانسته که با کوبیدن بر طبل پرهیز از جنگ، عده‌ای از سیاستمداران خردباخته را در داخل و خارج از ایالات متحده با خود همراه سازد. آنها بر این باورند که مداخله نظامی، فقط به هرج و مرج و بی‌ ثباتی دامن می‌‌زند و لذا باید با پرهیز از جنگ و از طریق گفتگو، مشکلات را حل و فصل نمود. نکته‌ای را که باید به اوباما و همفکرانش یاد آوری نماییم اینست که این سیاست فقط در مورد حکومت‌های نرمال و اصلاح پذیر قابل پیاده سازی است و امید بستن به اینکه حکومت‌های یاغی با این سیاست به رفتار عادی و نرمال باز گردند، خواب و خیالی بیش نیست. در نتیجه، با این مغلطه نمی‌توان از زیر بار مسوولیت شانه خالی‌ نمود و این سیاست انفعال و مماشات را توجیه کرد. اجازه دهید که در ادامه این بخش، تمرکز را بر منطقه خاورمیانه قرار دهیم تا مساله روشن تر شود. اوباما چون درک درستی‌ از مسایل خاورمیانه ندارد، قادر به فهم و هضم این نکته کلیدی نیست که طولانی شدن بحران و جنگ داخلی‌ در یک کشور خاورمیانه چه پیامدهای ناگواری میتواند به دنبال داشته باشد و گاهی‌ ضروری است تا با یک اقدام فوری حتی به صورت نظامی، حکومت‌های یاغی این منطقه را یا مجبور به پاسخگویی کرد و یا برانداخت تا بدین ترتیب جلوی یک فاجعه انسانی به مراتب گسترده تر در آینده گرفته شود. به عبارت دیگر، ابرقدرت بودن در جهان جدای از مزایای آن، یکسری مسوولیت‌ها را نیز بر دوش آن کشور میگذارد. از این منظر، سیاست پرهیز از جنگ توسط اوباما نه تنها که کاملا بی‌ معنی‌ است، بلکه فقط نشان دهنده انفعال و مماشات او با حکومت‌های سرکوب گر و یاغی‌ این منطقه می‌باشد. یک مثال بارز بر این سخن، جنگ داخلی‌ سوریه و نقش مخرب دیگر بازیگران منطقه‌ای نظیر جمهوری اسلامی و روسیه و همچنین شکلگیری داعش است که در مقاله پیشین به آن پرداختیم.

ج) توهم توطئه

حزب دموکرات آمریکا همواره رابطه‌ای بسیار تنگاتنگ و نزدیک با رهبران اروپا و مخصوصاً اتحادیه گلوبالیستی اروپا داشته است. اما از آنجا که حسین اوباما گرفتار توهم توطئه است و همواره می‌‌پنداشت که حتی اروپاییان نیز در صدد کارشکنی در اجرای سیاست‌های او و دولتش هستند، لذا به متحدین اروپایی و گلوبالیست خود نیز به شدت بدبین بود. در نتیجه با وجود تمام سرسپردگی ها، روابط نزدیک و همچنین خط فکری مشترک بین چپ ها، در اتفاقی‌ بسیار نادر و باور نکردنی که حتی در دولت‌های دموکرات قبل از اوباما نیز نمی‌توان سراغ گرفت، ناگهان شنود مکالمات تلفنی رهبران اروپا نظیر آلمان و فرانسه توسط دولت حسین اوباما فاش گردید که آنان را بسیار متعجب و خشمگین نمود. اگر چه بعدا اوباما و دستگاه دیپلماسی او این مساله را تکذیب نمودند و در صدد رفع و رجوع این آبروریزی سیاسی برآمدند، اما بر همگان آشکار ساخت که این شخص تا چه میزان غرق در توهم توطئه است.

د) نقش پدر خوانده برای مردم آمریکا و سایر ملل جهان

از دیگر خصایص حسین اوباما، عقده خود بزرگ بینی‌ و تکبر بیش از حد او می‌باشد که این حس را به او القاء نموده که باید در نقش پدر خوانده برای آمریکا و بقیه کشورهای جهان ظاهر شود و به جای همگان تصمیم بگیرد. البته این توهم او باعث شده که تاکنون چندین بار تودهنی‌های محکم، آنهم نه فقط از مردم ایالت متحده، بلکه از دیگر ملل جهان نیز نوش جان کند. اما ظاهراً از هیچیک از آنها پندی نگرفته است و به قول معروف، کماکان در برای حسین اوباما بر روی همان پاشنه می‌‌چرخد. برای روشن تر شدن این موضوع، سه مورد را در ادامه مرور می‌کنیم که نشان دهنده این وجه از شخصیت او می‌باشد.

د-۱) رفراندوم برگزیت و قصد بریتانیا برای خداحافظی با اتحادیه گلوبالیستی اروپا

زمانیکه مساله رفراندوم برگزیت در بریتانیا قطعی‌ شد، حسین اوباما سفری را با هیاهوی بسیار به بریتانیا ترتیب داد. او در یک کنفرانس خبری با تکبری مثال زدنی‌ و نگاهی‌ از بالا به پایین عنوان نمود که مطمئن است مردم بریتانیا به رفراندوم خروج از اتحادیه اروپا رای منفی‌ میدهند. اوباما همچنین در ادامه سخنانش با لحنی آرام به بریتانیا هشدار داد که رابطه ایالات متحده با بلوک اتحادیه اروپا برای او در اولویت است و اگر انگلستان از این بلوک خارج شود، باید برود و در انتهای صف بایستد. سخنانی بسیار متکبرانه که انتقاد شدید سیاستمداران مخالف در بریتانیا را به همراه داشت و به وی گوشزد نمودند که حق دخالت در امور داخلی‌ آن کشور را ندارد و مردم انگلستان صلاح خود را بهتر از او تشخیص میدهند و اینچنین به این شخص مغرور یک پسگردنی سیاسی زدند و او را با دستی‌ خالی‌ از این سفر روانه آمریکا نمودند. او حتی بعد از آنکه رفراندوم برگزیت رای مثبت آورد، در پیامی دیگر به مردم بریتانیا توصیه کرد که قبل از خروج از اتحادیه اروپا در تصمیم خود تجدید نظر کنند که البته شاهد بودیم مردم بریتانیا نیز چگونه تجدید نظر نمودند!

د-۲) انتخابات سال ۲۰۱۶ در آمریکا

اوباما در اقدام نادر دیگری، هنگامیکه به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده در کاخ سفید بود و میبایست از دید ناظری بیطرف رقابت‌های انتخاباتی نامزد‌ها در سال ۲۰۱۶ را دنبال میکرد، از انجام این کار خودداری نمود و از همان آغاز که پرزیدنت ترامپ مشغول رقابت‌های درون حزبی خود بود، با تند ‌ترین الفاظ به او حمله کرد و با قدرت تمام از هیلاری کلینتون جانب داری نمود. او حتی پا را از این هم فراتر گذاشت و دست به استهزا و تحقیر پرزیدنت ترامپ زد. برای مثال می‌توان به دیدار اوباما در اواخر دوران زمامداریش با رئیس جمهور فیلیپین اشاره نمود که وقتی‌ از او درباره ترامپ پرسش شد، با لحنی تحقیرآمیز پاسخ داد که “این شخص شایستگی کرسی ریاست جمهوری ایالات متحده را ندارد” ([۱] زمان ۱:۲۵-۱:۴۱). پاسخی که بسیارانی را در شوک و بهت فرو برد و این انتقاد درست و منطقی‌ را مطرح نمودند که اوباما حتی به جهت حفظ آبروی ملی‌ آمریکا هم که شده بود، می‌‌بایست بسیار محتاطانه به این پرسش پاسخ می‌‌داد و شرط بی‌ طرفی‌ و احترام به همه کاندیداها را تا روشن شدن نتیجه انتخابات رعایت می‌‌نمود. باید صادقانه بگوییم که اوباما از روی کینه توزی و بصورتی عمدی و مغرضانه، شرط بیطرف ماندن در کارزار انتخاباتی نامزدها در سال ۲۰۱۶ را نقض نمود. این اقدامات او در نهایت نه تنها که گره گشا نبود، بلکه باعث شد که مردم آمریکا هم به کلینتون “نه” بگویند و هم یک تودهنی محکم به اوباما بزنند که بار دیگر برای آنان تعیین تکلیف نکند.

د-۳) تعیین تکلیف برای ملت ایران

حسین اوباما همچون سایر دموکرات‌ها و چپ‌ها بر این باور است که حکومت آیت الله‌ها که دست پرورده خودشان می‌باشد بهترین گزینه برای کشور و ملت ایران است. اما چیزی که او را از بقیه چپ‌ها و لااقل از بقیه دموکرات‌ها متمایز میسازد اینست که به شدت اصرار دارد بگوید که این رژیم اشغال گر و یاغی‌ مورد قبول اکثریت مردم ایران است و آنها فقط به دنبال اصلاحات در این رژیم هستند و نه براندازی آن. ادعایی که حتی بقیه رهبران چپ نیز بسیار محتاطانه با آن برخورد میکنند و در گفتارشان بیشتر دقت میکنند. چون اوباما در این راه، حمایت آیت الله‌های رسانه‌ای فارسی‌ زبان و همچنین رسانه های گلوبالیستی اروپا و آمریکا را نیز به همراه داشت، توانست این باور عمومی‌ را کمابیش در تمام جهان به وجود آورد که واقعا اینچنین است. رفتار و عملکرد اوباما و دستگاه دیپلوماسی وی در برخورد با وقایع سال ۱۳۸۸ در ایران یک مثال بسیار روشن بر این ادعاست که دیدیم چگونه جانب ملایان حاکم در تهران را گرفت و به ملت ایران پشت نمود. او حتی پا را از این هم فراتر گذاشت و با آزاد کردن میلیارد‌ها دلار پول ملت ایران و سرازیر نمودن آن به جیب آیت الله ها، نه فقط آنان را از سقوط حتمی نجات داد، بلکه پول لازم جهت سرکوب حرکت‌های مردمی در ایران را نیز در اختیار آنان گذاشت. اوباما هر کجا که در این مورد از او پرسشی به عمل آمده، بر این باور خود پافشاری نموده و از آن دفاع کرده است. ادعایی که واکنش اکثریت جامعه ایران را تاکنون به دنبال داشته و شاهد هستیم که چگونه ایرانیان با کامنت‌های خود در فضای مجازی و دیگر شبکه‌های اجتماعی، این شخص متوهم را گوشمالی داده اند و به قول معروف، حسابی‌ از خجالت ایشان درآمده اند!

ه) جاه طلبی و قبضه کامل قدرت

بر خلاف روسای جمهور سابق آمریکا که هرکدام برای یک یا دو دوره میهمان کاخ سفید بودند و بعد هم برای همیشه صحنه قدرت را ترک گفتند، حسین اوباما راه و روش دیگری را برگزید. در واقع او برعکس آن چیزی که وانمود می‌کند و یا تصور میشود، فرد بسیار جاه طلبی است و به هیچ عنوان قصد کناره گیری از قدرت را ندارد. برای آنکه این وجه از شخصیت اوباما را بهتر بشناسیم، اجازه دهید که کمی‌ به عقب بازگردیم و آنچه را که در روسیه اتفاق افتاد مرور نماییم. در سال ۲۰۰۸ میلادی که دوره دوم ریاست جمهوری پوتین در روسیه به پایان رسید، چون قصد ترک قدرت را نداشت، به دنبال راهی‌ بود که بتواند به شکلی‌ به ظاهر دموکراتیک و در قالب یک انتخابات نمادین مجددا به پست ریاست جمهوری دست یابد. از این رو، نیاز به فرد دیگری بود که بتواند ریاست جمهوری و نخست وزیری را با او برای چهار سال تعویض کند. اما این فرد می‌ بایست دو ویژگی‌ می‌‌داشت: نخست، از حلقه نزدیکان پوتین باشد و دوم آنکه تحت نفوذ کامل وی عمل کند تا احیانا کنترل اوضاع و زمام امور از دست پوتین خارج نشود. در نتیجه توانست با مدل پوتین – مدودف دوباره برای هشت سال دیگر به قدرت باز گردد و همچنین بار دیگر، مدودف برای هشت سال نخست وزیر روسیه شود!

اوباما با الهام گرفتن از این طرح پوتین برای قبضه کامل قدرت توسط گروهی از دموکرات‌ها که در حلقه اطرافیان وی بودند خیز برداشت. فقط لازم بود که طرح مذکور توسط اوباما بگونه‌ای مورد تجدید نظر قرار میگرفت که با ساختارهای اساسی ایالات متحده نیز تطبیق داشته و قابل پیاده سازی باشد. نگاهی‌ به حلقه نزدیکان اوباما نشان میدهد که افرادی نظیر هیلاری کلینتون و جو بایدن دقیقا همان افرادی هستند که اوباما میتواند برای این طرح خود، روی آنان حساب کند. در افراد این حلقه، برنی سندرز هیچ محلی از اعراب ندارد و به همین دلیل است که تاکنون دو بار او را در همان مرحله اول رقابت‌های درون حزبی کنار گذاشته ا‌ند. لذا سخن گزافی نیست اگر بگوییم که امام برنی سندرز ظاهراً همان نقش محسن رضایی را بازی می‌کند و در چهار سال اخیر دو بار از دستیابی به ریاست جمهوری بازمانده است. اگر از این زاویه به کل ماجرا نگاه کنیم، اینک می‌‌توانیم درک کاملی از مدل اوباما – کلینتون برای انتخابات سال ۲۰۱۶ و مدل اوباما – بایدن برای انتخابات سال ۲۰۲۰ به دست آوریم. به بیان ساده، آنچه که مطلوب این شخص متوهم می‌باشد، اینست که از پشت پرده، سکان هدایت کشور را به واسطه شخص دیگری که هم به ظاهر رئیس جمهور ایالات متحده است و هم متعلق به تیم نزدیکان او می‌باشد در کنترل خود بگیرد تا بدین ترتیب بتواند سیاست‌های مطلوب و ناتمام دوره هشت ساله خویش را دیکته کند و به انجام رساند. همزمان نیاز است که به مدد بهره گیری از فن آوری‌های پیشرفته با یک تقلب سیستماتیک و گسترده، مانع پیروزی جمهوری خواهان شوند. یعنی‌ قبضه کامل قدرت به صورتی‌ بسیار شیک، مدرن و با رنگ و لعاب دموکراتیک! بدین ترتیب اوباما به هر دو هدف خود دست می‌ یابد؛ یعنی هم اجازه نمیدهد که قدرت از لایه نزدیکان و اطرافیان فاسد وی خارج شود و هم برای مدتی‌ نامعلوم در صحنه سیاسی ایالات متحده باقی می ماند. به عبارت دیگر، آنچه را که اوباما و تیم او به پرزیدنت ترامپ نسبت میدهند – یعنی‌ پرزیدنت ترامپ را فردی معرفی‌ میکنند که با دخالت روس‌ها در انتخابات سال ۲۰۱۶ به پیروزی رسیده، به آرای مردم بی‌ اعتنا است و می‌خواهد به هر قیمت در قدرت باقی بماند – خود به دنبال آن هستند و در این راه از هیچ بی‌ اخلاقی‌ سیاسی نیز فروگذار نمی‌‌کنند.

در پایان باید به این موضوع نیز اشاره کنیم که سیاستمداری که در حباب توهمات خویش زندگی‌ می‌کند، هرگز نمی‌‌تواند درک درستی‌ از واقعیات جهان و آنچه را که در پیرامونش رخ میدهد داشته باشد. اوباما ادعا می‌کند که حضور پرشمار رای دهندگان آمریکایی در انتخابات سال ۲۰۲۰ نشان دهنده شکاف‌هایی‌ عمیق در جامعه آمریکاست و این تعداد کثیر از رای دهندگان به میدان آمده ا‌ند تا سیاست‌های پرزیدنت ترامپ را نفی کنند. اما او هرگز برای مردم ایالات متحده از نقش خود، دستگاه دیپلماسی و سیاست‌های کلان دولتش در ایجاد و تعمیق این شکاف‌ها سخنی به میان نمی‌‌آورد. به عنوان مثال، اوباما از خشونت‌ها و درگیری‌های متعدد و منجر به فوت پلیس و سیاهپوستان علیه یکدیگر در زمان ریاست جمهوری خود هرگز سخنی بر زبان نمی‌‌آورد. به عنوان مثالی دیگر، اوباما هرگز از سهمیه‌های ویژه‌ای که برای سیاهپوستان در کاریابی و حتی ورود به دانشگاه‌های معتبر ایالات متحده، مخصوصاً در ایالت‌های دموکرات در نظر گرفته میشود حرفی‌ نمی‌‌زند؛ چراکه او بهتر از هر کس دیگری میداند که اتخاذ اینگونه سیاست‌ها تا چه میزان میتواند به ایجاد شکاف و تعمیق آن در جامعه آمریکا منجر شود. همچنین اوباما نمی‌‌خواهد قبول کند که حضور این تعداد رای دهنده آمریکایی شاید به این دلیل باشد که آنها از سیاست‌های او و اطرافیانش و همچنین فسادی که کل حزب دموکرات را از بالا تا پایین فراگرفته خسته شده ا‌ند و به میدان آمده ا‌ند تا بار دیگر به او و تیم فاسد اطرافش یک “نه” بزرگ بگویند تا شاید این صدای پرقدرت و پژواک آن بتواند اینبار اوباما را به خود آورد و او را از توهماتش خارج کند.

پانوشت:

۱) https://www.youtube.com/watch?v=sSrLpdF_hbI

کوروش و.

آذرماه ۲۵۷۹ شاهنشاهی