باز غروب آخرین سه شنبه سال از راه رسیده است . چهار شنبه سوری .. جشن آتش .. سپاس از آتش , از خدای آتش . بازم بچه ها و بزرگترا از خونه اومدن بیرون .. بازم توی کوچه مون آتیش روشن کردن . به یاد دعایی می افتم که سال گذشته کردم و هنوز مستجاب نشده . دعایی که سالهاست به وقت سال تحویل می کنم . این که خداوندا ما را از شر شیاطین حاکم بر این آب و خاک بر هان !. دلم داره می سوزه ..مث این آتیشی که رو زمینه . نمی دونم این آتیش می سوزه یا می سوزونه . فقط می دونم از این آتیش بوی آب میاد . بوی زندگی و بوی امید . بوی نیاکان و سنتهای پسندیده ای که هنوز برای ما ارزشمنده و با ارزش خواهد بود . از این آتش بوی دماغ سوختگی میاد . بوی عبا سوختگی میاد . از این آتش صدای مشت محکمی میاد بر دهان یاوه گویانی که جشن چهار شنبه سوری رو نوعی خرافه می دانستند . این آتش تصویر دهن کجی میلیونها ایرانی به قوم نادان و ظاهرا زرنگ خود خواهیست که ملی گرایی را نفی می کنند . ایران غرق در آتش و حرارت است . گرمای دلهای عاشقی که وطن خود را دوست می دارند . .. امشب آتش , دلها را روشن می سازد امشب آتش به ستاره ها نور می رساند . امشب آتش از سوخته دلانی می گوید که صورت خود را با سیلی سرخ نگه می دارند .. امشب آتش از افسردگان می گوید .. از درد های سرد .. از آتش زیر خاکستر های غم .. امشب آتش از آتش درون می گوید .. امشب ارواح نیاکان مابیدارند همه با هم می خوانیم ای آتش گرانبها !.. ای گرانبها تر از طلا !.. ای زندگی بخش! .. زردی من از تو سرخی تو از من . امشب خدای آتش هم بیدار است . امشب آتش می سوزد گویی که دود مان ستم و ستمگران می سوزد گویی که کاخهای بی عدالتی می سوزد . امشب دیگر فریاد ها در سینه حبس نمی گردد امشب زوزه آتش از صفیر گلوله ها بالاتر است . من در آینه آتش می بینم آن زمان که ایران من گلستانی گردد و همراه با گلها کنار دلها به شامگاه سه شنبه و آغاز چهار شنبه مقدس سلام گوئیم .. من در آینه آتش , عشق را می بینم . آتش کنار دود و آتش بدون دود را می بینم . چهار شنبه مقدس آمده است . چه کسی بر این پندار است که آتش آب را می خشکاند . اگر آتش خورشید نباشد آبی نخواهد بود . نفسی نخواهد بود .******
سرخی تو از من , زردی من از تو . روایات در خصوص چهار شنبه سوری بسیار است . عده ای می گویند پس از حمله اعراب ایرانیان برای حفظ این آیین خود مجبور شدند که جشنهای آتش را که در پنج روز آخر سال بر گزار می کردند به آخرین چهار شنبه یا همان غروب سه شنبه موکول کنند که اعتقاد اعراب براین بوده که چهار شنبه روز نحس و شیاطین بوده است وایرانیان از این حربه و نقطه ضعفشان استفاده کردند و آیین خود را به این صورت حفظ نمودند . گروهی از زرتشتیان پریدن از روی آتش را نوعی توهین به این نعمت الهی دانسته اصل مراسم وچگونگی بر افروختن آتش را به صورت دیگری می دانند . اما آنچه مهم است این است که جشن های آتش از دیر باز در ایران عزیز بر قرار بوده فلسفه ای نیک داشته است . گریز از ظلمت ورفتن سوی نور .. پایان زمستان و آغاز بهار و استقبال از نوروز …. شکستن کوزه ها نشانه رفع بلا بوده است . قاشق زنی پشت درهای آشنایان و نیت جوانان برای رسیدن به آرزوهایشان نیز از صفای درون و اعتقاد پاکشان می گفته است . آتش , پلیدیها واهریمن بدبختی را دور می سازد و به خانه های مردم بر کت می آورد …. شاید بسیاری از اینها جنبه ای علمی نداشته باشد ولی اعتقاد پاک وشادی ملتی که هزاران هزار سال است که با سنتهای پسندیده خود طلایه دار تمدن جهان بوده گناه نیست . شاد بودن و شاد زیستن جرم نمی باشد . اما استفاده از مواد محترقه و آتش زا وانفجاری که صدمات جسمی و جانی وروحی را برای بسیاری به دنبال دارد می تواند بزرگترین بهانه برای آنهایی باشد که برای آیین نیک پدرانمان ارزشی قائل نیستند ودین داری را در نفی تمام ارزشهای باستانی می دانند . پس چه بهتر که بهانه به دست این بهانه جویان ندهیم . ما میلیونها ایرانی در گوشه ای آتش روشن نموده با پریدن از روی آن و یا نگریستن به آن با فریاد و یا حتی با سکوت فریاد می زنیم که ایرانی زنده است و ایران جاودان , تا زمانی که شعله های آتش در قلب پاک هر ایرانی زبانه می کشد وخون پاک عشق پاک میهن پرستی را در رگهای اومی خروشاند . آتش بر می افروزیم و ازخدا می خواهیم که اهریمن وپلیدی را در این آتش بسوزاند تا خورشید عشق و محبت از پشت کوهستان بهاری سر بر آورد و با لبخند زیبای خود به عروس زیبای بهاری سلام گوید . دلهاتان پر از آتش عشق ! خالی ازآتش کینه باد !

و من از یکی از خاطراتم درچهار شنبه سوری می گویم : .. خیلی جالبه .. آدمای مسن هم کنار جوونا از رو آتیش می پرن . تو هم بپر ایرونی! . آتیش برای همه هست . ببین اینا اول گرم میشن بعد می پرن . آخ چقدر خوشم میاد از اون پیر زنی که نماز و قرآن خوندنش ترک نمیشه ولی باعث و بانی این آتیش افروزی ها اونه .. این جوری باید تو دهن این آخوندا مخصوصا اونی که چهار شنبه سوری رو خرافه می دونست زد هر چند یه جایی رفته که نمیشه تو دهنش زد . .. بپر .. واسه چی سختته .. از کی خجالت می کشی ؟. چه هوای گرمی ! از اون ویلچر سوار خجالت بکش که داره از کنار آتش از سر کوچه تا ته اونو با ویلچر میره .. پریدنو شروع کردم . دو تا پامو باز کردم و طوری می پریدم که آتیش منو نسوزونه .. وقتی یه دور گشتم صورتم سرخ شده بود .. بیشترش واسه خجالت از اون زنا و دخترایی بود که دور آتیش و گوشه های دیوار ایستاده بودندهرچند خودشونم می پریدند . . یکی دو نفر آش پخته تقسیم می کردند . منم طوری که فقط چند نفر شنیدند آرزو کردم که سال آینده در همین ایام , عبا و عمامه های آخوند های فراری رو در همین آتش بسوزانیم . یکی از زنای تقریبا میانسال گفت واسه چی عبا و عمامه ؟!.. خود اونا رو می سوزونیم .. چند نفر دور برش گفتن ایشالله ایشالله .. آخ که مردم چقدر دلشون خونه . کوچه تاریک همه روشن شده بود .. انگار ستاره ها آتش زمینو ستاره ای می دیدند . هر چند این آتش ها به اندازه ستاره ها بزرگ نبودند و نیستند ولی ستاره ها هر چیزی رو که بخوان می تونن بزرگ ببینن . اونا آدمای مهربونو بزرگ می بینند . خوبی ها رو بزرگ می بینن . آتش مقدسو بزرگ می بینن . آخه خودشونم آتیشی آتیشین . چند صد متر اون طرف تر مامورا ایستاده ان . مراقبن تا نارنجک و از این چیزای خطر ناک شلیک نشه . از گوشه و کنار منور هایی رو می بینم که به فضا پرت شده صدای ترکیدن سیگارتها همه جارو گرفته . چقدر این شب قشنگه . انگاری امشب همه جا عروسیه . همه جا جشن و شادیه . امشب دیگه شش به علاوه یک جلسه قلابی و نقاشی و رنگ کاری نداره .. انگار امشب دیگه گرونی نیست .. دیگه هیشکی از غمها نمی ناله . امشب همه از سنت پاک و مقدس و یاد گار ایران باستان میگن . امشب دیگه کسی با مسلمونای نا مسلمون کاری نداره . امشب همه جا عشقه .. قاشق زنیه .. کارای ریز و درشتیه که در چهار شنبه سوری انجام میدن . یه بچه کوچیک اومده بود از رو آتیش بپره ..پدرش فوری رفت بغلش کرد و دو تایی با هم از روش پریدند .. ای خدا .. راستی بعضی از این ملاهای بت پرست چی فکر می کنن؟ . فکر می کنن که دوست داشتن آتش یعنی شرک ؟ اینا کاسه های داغ تر از آشی هستند که دهها ساله شدن آتیش بیار معرکه . خدا نسلشونه بزنه و ما رو از شرشون خلاص کنه . واسه اونا باید یه جزیزه آدمخورا درست کرد و انداختشون به همونجا تا هر وقت گرسنه شون شد از گوشت هم تغذیه کنن . هر چند آدمخوارا فرهنگشون از اینا بالاتره .چون اینا اول می زنن همو می کشن و لت و پار می کنن دیگه فکر آینده ای رو نمی کنن که گوشت کم بیارن . حتی اگه در میان این همه ولوله و شادی یه عده انگشت شماری بخوان تظاهر به شادی کنن بازم این عملشون در خور تقدیره . آری امشب آتش می سوزد .. امشب ایران بیدار است تا صبح نمی خوابد . امشب ستارگان به خاطر ایران بیدارند ………خورشید اون طرف کوهها قایم شده یواشکی داره این طرفو نگاه می کنه .. چقدر دلش می خواد بیاد بپره این طرف ولی اگه بیاد ستاره ها دیده نمیشن و آتیشا هم کم نور میشن . چقدر زیباست .. امشب آتش می سوزد .. امشب غرور می سوزد .. امشب فاصله ها آتش می گیرد . امشب کاخ نشین و کوخ نشین با هم از روی آتش می پرندامشب تویوتا کامری و پیکان کنار همند . چه از این زیبا تر ! پسران و دختران عاشق هم دست دردست هم با هم از روی آتش می پرند . ظاهرا آنها از کوچه ما نبودند وگرنه تا به این حد بی پروا عمل نمی کردند . امشب کینه ها می سوزند .. خداوندا امشب اشکهای مرا هم بسوزان ولی دل مرا نسوزان قلبم را نشکن بگذار من هم با احساس شادی ..شریک شادیهای مردم باشم . نمی خواهم با غم و افسردگی پیام آور اندوه باشم . . به خانه می روم تا آن چه را در خاطرم گردانده ام پیاده کنم . آری آتش همچنان می سوزد .. همه جا روشن است .. دلهای ما به آتش دلخوش و روشن است . حتی آب بر آتش لبخند می زند . زندگی سلام !..ماه و خورشید و ستاره سلام! .. چهار شنبه سوری سلام !.. دلهای یکی سلام !.. سلام بر عشق ! سلام بر بوسه های داغ و آتشین !. امشب آتش می سوزد تا که زندگی جانی دوباره گیرد …. پایان

نویسنده : نادرایرانی