شعار «سر خم قدغن» در جریان خیزش پاییز ۱۴۰۱ به‌سرعت از میان جوانان و دانشجویان سربرآورد و به یکی از نمادهای کرامت‌خواهی و مقاومت نسل معترض ایران تبدیل شد. اما همانند بسیاری از شعارهای مردمی، بعدها با خطر مصادرهٔ سیاسی از سوی گروه‌هایی مواجه شد که کوشیدند آن را به نام خود ثبت کنند.

۱. تولد یک شعار از دل خیابان

در نخستین هفته‌های پس از مرگ مهسا (ژینا) امینی، موجی از اعتراضات مردمی سراسر ایران را فراگرفت. در میان شعارهای متنوعی که در خیابان‌ها طنین انداخت، عبارت کوتاه و پرصلابت «سر خم قدغن» جای خود را به‌سرعت باز کرد.
این جملهٔ ساده اما قدرتمند، نه فقط اعتراضی به خشونت حکومتی، بلکه بازتاب روان‌شناختی یک ملت بود که خسته از تحقیر، تصمیم گرفته بود دیگر سر خم نکند. واژهٔ «قدغن» ــ واژه‌ای بومی و ملموس ــ توانست عصیان را در قالب زبانی ایرانی و آشنا بیان کند؛ بی‌نیاز از واژه‌های وارداتی یا ایدئولوژیک.

۲. معناشناسی مقاومت

از دید جامعه‌شناسی سیاسی، شعار «سر خم قدغن» مصداق یک کنش نمادین است؛ نوعی «بازآفرینی کرامت» در برابر ساختار اطاعت.
این شعار در عمل، نفی «سوژهٔ مطیع» است که حکومت در پی ساختن آن است. در روان‌شناسی اجتماعی، چنین عباراتی نشانهٔ شکل‌گیری «خودآگاهی جمعی مقاوم» است؛ جایی که فرد احساس می‌کند تنها نیست و انکارِ اطاعت به یک وظیفه اخلاقی تبدیل شده است.

۳. از دیوارهای شهر تا ذهن نسل

در مهر و آبان ۱۴۰۱، دیوارهای دانشگاه‌ها، خیابان‌ها و حتی مدارس با این عبارت نقش بست. گرافیتی‌های ساده و دست‌نویس‌هایی که روی دیوارهای سرد شهر، گرم‌ترین پیام را داشتند: «تسلیم دیگر نه».
از دل همین خلاقیت‌های مردمی، شعار به فضای مجازی راه یافت و هشتگ #سر_خم_قدغن در توییتر و اینستاگرام هزاران بار تکرار شد.
به‌تدریج، هنرمندان و طراحان گرافیک نیز آن را در پوسترها، موسیقی‌ها و حتی تتوها به کار بردند. این‌گونه، شعار از خیابان عبور کرد و به بخشی از حافظهٔ فرهنگی یک نسل تبدیل شد.

۴. تکرار تاریخی: مصادرهٔ شعارها

در تاریخ سیاسی معاصر ایران، پدیدهٔ مصادرهٔ شعارها توسط سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی سابقه‌ای طولانی دارد.
در دههٔ ۱۳۵۰، سازمان‌های ایدئولوژیک چپ و اسلام‌گرا هر یک کوشیدند شعارهای عمومی را به نام خود ثبت کنند. در دهه‌های بعد نیز، به‌ویژه در دورهٔ اعتراضات دههٔ ۱۳۹۰ و ۱۴۰۰، سازمان‌ها و گروه‌های تبعیدی از محبوبیت شعارهای مردمی برای بازتولید مشروعیت خود بهره گرفتند.

در این میان، سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله گروه‌هایی است که به‌صورت مداوم کوشیده است شعارهای برخاسته از اعتراضات را به روایت خود ضمیمه کند؛ گاه با درج آن در بیانیه‌ها، گاه در قالب ویدیوهای «کانون‌های شورشی» و گاه با معرفی برخی از کشته‌شدگان اعتراضات به‌عنوان اعضای خود.

۵. «سر خم قدغن» در روایت مجاهدین

نخستین حضور این شعار در رسانه‌های وابسته به سازمان مجاهدین به زمستان ۱۴۰۱ بازمی‌گردد. در گزارش‌هایی از سیمای آزادی و وب‌سایت رسمی آنان، عبارت «سر خم قدغن» در کنار شعار «زن، زندگی، آزادی» آورده شد و به‌عنوان بخشی از «خروش انقلابی کانون‌های شورشی» بازتاب یافت.
اما بررسی زمان‌بندی انتشارها نشان می‌دهد که این شعار پیش از آن در میان مردم و در خیابان‌ها رواج داشته است.
به‌عبارتی، سازمان مجاهدین خالق شعار نبود، بلکه استفاده‌کنندهٔ ثانویه بود که کوشید از بار عاطفی و مشروعیت مردمی آن بهره‌برداری تبلیغاتی کند.

۶. از مصادرهٔ شعار تا مصادرهٔ انسان

یکی از خطرناک‌ترین شیوه‌های مصادره در روایت‌های سازمانی، نسبت دادن زندانیان سیاسی یا جان‌باختگان به عضویت در تشکیلات است.
در موارد متعددی طی سال‌های گذشته، پس از بازداشت یا اعدام یک معترض، رسانه‌های وابسته به سازمان مجاهدین اعلام کرده‌اند که آن فرد «عضو مقاومت» یا «وابسته به مجاهدین» بوده است. این رویکرد، در عمل به جمهوری اسلامی بهانه‌ای داده است تا اتهام امنیتی را تشدید کرده و حکم اعدام را سریع‌تر صادر کند.
به‌عبارت دیگر، مصادرهٔ نمادین نه‌تنها تحریف واقعیت است، بلکه در مواردی جان انسان‌ها را به خطر انداخته است.

۷. تضاد درونی این رفتار

از منظر تحلیلی، چنین مصادره‌ای سه پیامد عمده دارد:

  1. تضعیف اعتماد عمومی: جامعهٔ معترض، زمانی که می‌بیند شعارها یا قهرمانانش توسط تشکیلاتی خاص مصادره می‌شوند، از پذیرش جمعیِ آن شعار می‌گریزد.
  2. کاهش مشروعیت مقاومت: هرچه شعار از حالت خودجوش و مردمی دور شود، تأثیرش بر وجدان عمومی کاهش می‌یابد.
  3. تکرار چرخهٔ انحصارگرایی: همان مشکلی که در ساختار اقتدارگرای داخلی وجود دارد (انحصار قدرت و معنا)، در سطح اپوزیسیون نیز بازتولید می‌شود.

۸. تجربهٔ مشابه در جهان

در جنبش‌های دیگر کشورها نیز موارد مشابهی دیده شده است. برای نمونه:

  • در انقلاب مصر (۲۰۱۱)، شعار «الشعب یرید إسقاط النظام» از مردم برخاست، اما گروه‌های اسلام‌گرا آن را در تبلیغات خود مصادره کردند.
  • در اوکراین، بخشی از شعارهای میدان کی‌یف بعدها به ابزار تبلیغاتی احزاب افراطی تبدیل شد.
    در همهٔ این موارد، نتیجه یکسان بود: شعارهایی که از مردم آمده بودند، وقتی به ابزار سازمانی بدل شدند، از کارکرد همگانی خود کاسته شدند.

۹. استقلال شعار؛ راه بقا

شعارهایی از جنس «سر خم قدغن» تنها در صورتی دوام و اثر اجتماعی می‌یابند که مالکیت‌شان در اختیار مردم بماند.
این شعار، همچون «زن، زندگی، آزادی»، بیش از آن‌که متعلق به حزب یا سازمانی باشد، متعلق به وجدان جمعی ایرانیان است؛ وجدان نسلی که خواهان کرامت، آزادی فردی، و حاکمیت قانون است.
اگر این شعارها در مدار بستهٔ تشکل‌های بسته قرار گیرند، از انرژی مردمی تهی می‌شوند و به ابزار مشروعیت‌بخشی سیاسی بدل خواهند شد.

۱۰. نتیجه‌گیری

«سر خم قدغن» فراتر از یک جملهٔ اعتراضی است؛ بیانی از بازگشت به شأن انسان ایرانی در برابر تحقیر تاریخی است.
اما همان‌گونه که تاریخ معاصر نشان داده، مصادرهٔ شعارها توسط گروه‌هایی چون سازمان مجاهدین خلق نه‌تنها باعث تضعیف جنبش‌های مردمی می‌شود، بلکه گاه هزینهٔ انسانی نیز دارد.
برای حفظ معنا و قدرت این شعار، ضروری است که آن در بستر اجتماعی خود بماند: در دل مردم، در زبان معترضان، و در حافظهٔ فرهنگی نسلی که تصمیم گرفته است دیگر سر خم نکند.

نکتهٔ پایانی:
شعارهایی مانند «سر خم قدغن» زمانی زنده می‌مانند که به جای تملک، فهمیده شوند؛ به جای استفادهٔ ابزاری، الهام‌بخش باشند.
راه رهایی از تحقیر، از همان جایی آغاز می‌شود که انسان می‌گوید: «من سر خم نمی‌کنم.»

📍 انتشار در ParsBriefings — بخش تحلیل و جامعه‌شناسی سیاسی
✍️ ساموئل سلاحی – پژوهشگر اجتماعی و رسانه‌ای