ترامپ یا بایدن، پرسشی انحرافی برای مقطعی بسیار حساس
مقاله ای از کورش و
چندی است که در فضای مجازی و محافل سیاسی داخل و خارج کشور بحثی در گرفته پیرامون این پرسش که: ترامپ یا بایدن؟ کدامیک قرار است مذاکره کنند؟ نظرات در مورد این پرسش آنچنان گوناگون و گاهی هم متناقض است که حتی هیچ خواننده بی طرفی هم نمیتواند به یک جمع بندی کلی در این مورد دست یابد. طرح پرسشهایی نظیر آنچه در بالا به آن اشاره شد، سرآغاز یک بحث توام با مغلطهای از نوع قیاس مع الفارق است. به این دلیل که دموکراتها همواره بر این عقیده بوده و هستند که باید “از موضع برابر و بدون هیچ پیش شرطی” با ملایان حاکم در تهران پای میز مذاکره بنشینند. درحالی که جمهوری خواهان باور دارند که باید “از موضع برتر و تعیین یکسری پیش شرطها توام با فشار حداکثری”، با ملایان حاکم در تهران مذاکره کنند. بنابراین نوع نگاه و نحوه نزدیک شدن به این مساله، از دید دموکراتها و جمهوری خواهان کاملا متفاوت است. بطور کلی، سیاست مذاکره با رژیمهای یاغی اگر از موضع برابر و بدون هیچ پیش شرطی تعریف شود نظیر آنچه را که از دولت حسین اوباما در قبال ملایان حاکم در تهران شاهد بودیم، فقط به گستاخ تر شدن این حکومتهای سرکوب گر و یاغی میانجامد. به عبارت دیگر، به لاس زدن سیاسی بیشتر شباهت دارد تا به مذاکره سیاسی. نباید فراموش کرد که پرزیدنت ریگان هم سیاست مذاکره با یکسری پیش شرطهای مشخص توام با فشار حداکثری را در قبال شوروی سابق در پیش گرفت که در نهایت به فروپاشی نظام سیاسی آن کشور انجامید. حال به نظر میرسد اینبار پرزیدنت ترامپ قصد دارد که این روش خردمندانه را در قبال ملایان یاغی حاکم در تهران به کار گیرد.
اگر از سیاست داخلی ایالات متحده و کشمکشهای فعلی در جامعه آمریکا که بر سر این انتخابات در گرفته صرفنظر کنیم و همچنین کشورهای خنثی در جهان که انتخاب پرزیدنت ترامپ یا جو بایدن فاقد تاثیر خاصی بر آن ممالک است را به کنار بگذاریم، مابقی کشورها در یک مرزبندی مشخص یا در جبهه مخالفان ترامپ هستند و یا در جبهه موافقان او قرار میگیرند که در ادامه این نوشتار، هر یک را به تفصیل مورد بررسی قرار خواهیم داد.
الف) جبهه مخالفان ترامپ
الف-۱) کشورهای عضو و غیر عضو اتحادیه گلوبالیستی اروپا
در طول حدود چهار سالی که از عمر دولت پرزیدنت ترامپ میگذرد، اروپاییان یکی از سختترین دورههای اقتصادی تاریخ خود را تجربه میکنند. چرایی این موضوع را باید در مجموعهای از عوامل جستجو کرد که در ادامه به اختصار به آنها میپردازیم. نخست آنکه، دولت پرزیدنت ترامپ بر خلاف دولت حسین اوباما و سایر دولتهای دموکرات قبلی، اروپاییها را مجبور کرد که برای مسایل امنیتی – نظامی شان نظیر ناتو سهم بیشتری را پرداخت نمایند که این امر، کام اروپاییان را تلخ نمود. دوم آنکه، دولت پرزیدنت ترامپ تقریبا تمامی قراردادهای تجاری آمریکا با اروپا را با وضع تعرفههای جدید اصلاح نمود که بیش از پیش اروپاییان را دلخور نمود. در نهایت، دولت پرزیدنت ترامپ با خروج از برجام، دست کمپانیهای اروپایی را از بازار پر جمعیت و سود آور ایران کوتاه نمود. برای پی بردن به میزان دورویی و بی شرافتی دولتهای اروپایی، کافیست مثلث ناتو‑روسیه‑ایران را در نظر بگیریم. چون اروپاییان همواره خود را متحد استراتژیک غرب قلمداد کرده اند، به بهانه تهدید روسیه، در مساله ناتو از دولتهای دموکرات آمریکا باج خواهی کرده اند و سهم کمتری را از آنچه که باید بپردازند، بر عهده گرفته اند. اکنون نیک میدانند که دولت پرزیدنت ترامپ به این موضوع آگاه است و جلوی این باج خواهی را گرفته. از طرف دیگر به بازار روسیه وارد شده اند و قراردادهای کلان تجاری با روسیه امضا کرده اند. برای نمونه میتوان به قراردادهای خرید گاز توسط اروپاییان از روسیه و همچنین صدور ماشین آلات آلمان و هواپیماهای ایرباس فرانسه به روسیه اشاره نمود. در نهایت به دلیل غیبت شرکتهای آمریکایی در ایران، این بازار چند ده میلیونی را نیز اروپاییان بین خود، روسیه و چین تقسیم کرده اند. به عبارت دیگر آنچه که مطلوب اروپاییان است، یک جمهوری اسلامی ضعیف و گوش به فرمان همراه با دشمنی بی خطر در قبال ایالات متحده که بتوانند این سیاست خود را تداوم بخشند و به قول معروف از همه طرف بهره مند گردند. این سیاست، جز با خروج پرزیدنت ترامپ از کاخ سفید و بازگشت مجدد دموکراتها و مخصوصاً جو بایدن به قدرت عملی نخواهد شد. از دولتهای کانادا و استرالیا نیز بدلیل آنکه زیر چتر سیاستهای کلی انگلستان قرار دارند، انتظار بیشتری نمیرود و به عنوان مثال، نحوه برخورد و نوع کلام جاستین ترودو را تاکنون در قبال پرزیدنت ترامپ شاهد بوده ایم. از این روست که اروپاییان تمام تلاش خود را با کمک رسانههای گلوبالیستی طرفدار خود به کار گرفته اند تا اینبار مانع پیروزی مجدد پرزیدنت ترامپ گردند.
الف-۲) چین و روسیه
در مدت زمان سه سال و نیمی که از عمر دولت پرزیدنت ترامپ میگذرد، چینیها متحمل خسارتهای اقتصادی قابل توجهی شده اند که عمده آن به واسطه سیاستهای دولت پرزیدت ترامپ میباشد. از این روست که تاکنون شاهد اصطکاک قابل توجهی بین این دو کشور بوده ایم و چینیها را به این نتیجه رسانده که دولت پرزیدنت ترامپ سد محکمی در مقابل پدیده جهانی شدن است. بخشی از اقدامات دستگاه دیپلوماسی پرزیدنت ترامپ در قبال چینیها عبارت است از
الف) تغییر تعرفههای تجاری با چین
ب) فرا خواندن کارخانههای شرکتهای آمریکایی از چین به ایالات متحده
ج) نامگذاری ویروس کووید ۱۹ به ویروس ووهان و رسوا کردن چین برای اطلاع رسانی اشتباه و عمدی در مورد آن
د) قطع تامین ۴۰ درصدی بودجه سازمان بهداشت جهانی که ۶۰ درصد پرسنل آن چینی هستند
ه) بستن بازار ایران به روی این کشور با بازگرداندن مجدد تحریمهای رژیم آیت اللهها که شامل خرید نفت، صدور کالاهای چینی و تجارت تسلیحات نظامی میشود
و) به دست انداز انداختن قرارداد راهبردی ۲۵ ساله چین با رژیم اشغالگر ملایان که جایگاه ایران را تا حد یکی از استانهای چین تنزل خواهد داد
مجموعه عواملی که به آنها اشاره شد کافیست که چینیها را که از موهبتهای فراوان دولت حسین اوباما بهره مند شده بودند و اکنون تمام آن دستاوردها را بر باد رفته میبینند، در صف مخالفان جدی پرزیدنت ترامپ قرار دهد. آنان بر این باورند که بازگشت جو بایدن و دموکراتها به کاخ سفید، زمینه را برای تاخت و تاز مجدد چین در عرصه جهانی فراهم خواهد نمود. باوری که با توجه به عملکرد دولت حسین اوباما، شاید خیلی هم دور از انتظار نباشد.
اما مخالفت روسها با پرزیدنت ترامپ بیشتر به مسایل استراتژیک و ژئوپلتیک مربوط میشود. نباید فراموش کرد که روسها در جنگ داخلی سوریه به دلیل انفعال باور نکردنی دولت حسین اوباما توانستند حوزه نفوذ خود را تا مدیترانه گسترش دهند. رویدادی که پرزیدنت ترامپ همیشه از آن انتقاد میکند چراکه اگر دستگاه دیپلوماسی حسین اوباما کار اسد را به سرعت یکسره مینمود، نه روسها فرصت میافتند که در سوریه اقدام به ایجاد پایگاههای نظامی دایم نمایند، نه حکومت ملایان میتوانست در آنجا به ایجاد آشوب بپردازد و نه گروه مخوفی همچون داعش میتوانست موجودیت خود را اعلام نماید و به جنایت بپردازد. اینها همگی ره آورد دستگاه دیپلوماسی منفعل حسین اوباما میباشد و در ادامه دیدیم که پرزیدنت ترامپ چگونه طومار داعش را در اولین فرصت ممکن در هم پیچید.
روسها در مساله ایران هم با پرزیدنت ترامپ مخالف هستند. چراکه دریافته اند سیاستهای دولت کنونی ایالات متحده در قبال ملایان به سقوط آنان منتهی میشود و پرزیدنت ترامپ به دنبال ایجاد حکومتی متحد و همسو با غرب در ایران است. این موضوع، روسها را به شدت نگران میکند زیرا نیک میدانند که اگر چنین شود، اولا دسترسی روسها به آبهای آزاد خلیج فارس به شدت محدود و تقریبا غیر ممکن میشود و ثانیا ایران با حکومتی ملی و متحد غرب، آنان را تا پشت مرزهای آبی قرارداد ۱۹۴۰ در دریای کاسپین عقب میراند که این امر به کاهش چشمگیر نفوذ این کشور در دریای کاسپین و آسیای میانه میانجامد. آنچه روسها به دنبال آن هستند، چیز جدایی از خواسته اروپاییها و چینیها نیست؛ یعنی یک جمهوری اسلامی ضعیف و بی خطر تا بتوانند این سیاست افتان و خیزان خود را پیش ببرند.
الف-۳) ملایان حاکم در تهران و حامیان داخلی آنها
اگر از شعارهای پوچ و بی ارزش ملایان نظیر آنچه که یک روز قصد دارند کاخ سفید و کاخ باکینگهام را به حسینیه تبدیل نمایند و روزی دیگر به تبلیغ پیش فروش بلیت برای برگزاری نماز جماعت در کرات دیگر تا ده سال آینده میپردازند صرفنظر کنیم، حقیقت اینست که ملایان حاکم در تهران به خوبی آگاهند که دولتهای دموکرات قبلی آمریکا تا چه میزان در روی کار آمدن آنها (دولت جیمی کارتر) و نجات آنان از سراشیبی سقوط فعالیت نموده و یاری رسانده اند و هنوز هم میرسانند. کافیست به یاد آوریم که لابیهای رژیم در زمان حسین اوباما تا درون کاخ سفید هم نفوذ کرده بودند و به عنوان مشاور اوباما فعالیت میکردند و فرزندان ملایان و سایر جناحهای حکومت، بیش از پیش در ایالات متحده به جولان دادن می پرداختند. درآمدهای سرشار نفتی به جیب آیت اللهها سرازیر شد و تقریبا تمام مطبوعات و رسانههای آمریکا و اروپا به تسخیر آنان در آمد. این خواب شیرین آیت اللهها با روی کار آمدن پرزیدنت ترامپ به کابوسی وحشتناک بدل گردید که هنوز هم باور آن برای آنان بسیار سخت است. از این روست که تمام جناحهای حکومت از استمرارطلبان گرفته تا نا اصولگرایان، همه و همه یکصدا با دولتهای چپ گرای اروپایی، روسیه و چین کمونیست به سمپاشی علیه پرزیدنت ترامپ مشغول هستند تا بلکه بتوانند خود را از این خواب آشفته و معرکهای که به آن گرفتار آمده اند نجات دهند. لذا، بی دلیل نیست که استمرارطلبان حکومتی برای پیروزی جو بایدن سر و دست میشکنند و برای او در داخل کشور، کمپین انتخاباتی مجازی با شعار “بازگشت به برجام، عبور از براندازی” به راه انداخته اند!
ب) جبهه موافقان ترامپ
ب-۱) اسراییل و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس
هنگامیکه مذاکرات پنهانی دولت حسین اوباما با رژیم آیت اللهها که در عمان برگزار شد رسانهای گردید، همچون آب سردی بود که بر سر اعراب و اسراییل ریخته شد. رهبران کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و اسراییل در محافل سیاسی و بصورت آشکار و پنهان، عدم رضایت خود را از این اقدام اوباما به اطلاع او و دستگاه دیپلوماسی وی رساندند. کار تا آنجا پیش رفت که دولت حسین اوباما برای حفظ رژیم ملایان به هر قیمت ممکن، حاضر شد که حتی به متحدین سنتی خود در خاورمیانه نیز پشت کند که این امر منجر به دلخوری عمیق آنان از اوباما گردید و شاهد بودیم که روابط آنان با ایالات متحده به سردی گرایید. نگرانی اعراب و اسراییل از باز گذاشتن دست رژیم ملایان در خاورمیانه و سرازیر شدن میلیاردها دلار پول به جیب آنان بود. نگرانی که بی مورد هم نبود و شاهد آشوب افکنی ملایان در سوریه، لبنان، فلسطین، عراق و یمن بودیم و کار تا آنجا پیش رفت که برای بحرین و عربستان هم دندان تیز کرده بودند. در چنین شرایطی، هنگامیکه پرزیدنت ترامپ با شعار خروج از برجام، تحریم نامحدود تسلیحاتی رژیم ایران، قطع منابع مالی و نفوذ منطقهای ملایان حاکم در تهران پا به عرصه رقابتهای انتخاباتی سال ۲۰۱۶ گذاشت، این کشورها جزو اولین کشورهایی بودند که به اردوی حامیان ترامپ پیوستند. اینک چون برای این حامیان سنتی ایالات متحده در خاورمیانه ثابت گردیده که پرزیدنت ترامپ به وعدههای انتخاباتی خود عمل میکند و همچنین کارنامه عملکرد او در سه سال و نیم گذشته پیش چشم آنها قرار دارد، لذا ترجیح میدهند که در صف حامیان ترامپ بایستند تا فردی نظیر جو بایدن که امتحان خود را یکبار در دستگاه دیپلوماسی حسین اوباما پس داده است.
ب-۲) عموم ملت ایران
بر خلاف طبقه ملایان حاکم، عموم مردم ایران امروز نیک دریافته اند که دولت حسین اوباما با مذاکرات پنهانی سال ۲۰۰۹ میلادی و بعدها با آزاد کردن صدها میلیارد دلار پول برای آیت اللهها چه خیانتی به مردم ایران کرد و پرزیدنت ترامپ با قطع شریانهای اقتصادی و نظامی این رژیم اشغال گر و یاغی، چه خدمتی به ایران و ایرانی و همچنین کل منطقه خاورمیانه نمود. در نتیجه، پیشبینی این که با بازگشت جو بایدن به کاخ سفید چه چیزی در انتظار ملت ایران است، کار دشواری نمی باشد.
دشمنی دموکراتهای آمریکا با ملت ایران فقط به دولت حسین اوباما محدود نمیشود زیرا ریشه در نوع نگاه چپها که دموکراتها هم بخشی از آن هستند، دارد. اگر به عملکرد این حزب از حدود نیم قرن پیش نگاهی بیندازیم، آنگاه درک بهتری از این مساله خواهیم داشت. پیش از شورش ۵۷، دولتهای دموکرات کندی و کارتر بطور مستمر و به دروغ، شاه فقید و حکومت پهلوی را به نقض مداوم و فاحش حقوق بشر متهم میکردند و از ساواک هیولایی ساخته بودند که بتوانند توسط آن، پروژه تغییر حکومت در ایران را به پیش ببرند. اما بعد از شورش ۵۷، دولتهای دموکرات آمریکا در یک چرخش ناگهانی و معنی دار، چشم بر تمام جنایات حقوق بشری آخوندها بستند و همواره پافشاری بر گفتگو با آخوندها داشته اند تا تغییر مجدد حکومت در ایران. از بیل کلینتون گرفته که در یکی از دستشوییهای سازمان ملل به انتظار خاتمی ایستاده بود که بتواند با او بطور تصادفی(!) روبرو شود تا بلکه باب گفتگو باز شود تا حسین اوباما که عدهای خردباخته او را ترغیب میکردند که باید مستقیم به تهران برود و با ملایان به مذاکره بنشیند، نمونههایی از این سیاست دموکراتها در حفظ رژیم ملایان و خاموش کردن صدای مخالفان این رژیم اشغالگر میباشد. البته هر از گاهی هم برای آنکه از قافله عقب نمانند، به صورتی ریاکارانه همانند اروپاییها با چند بیانیه سطحی و بی ارزش، نقض حقوق بشر را توسط ملایان حاکم در تهران محکوم میکنند. بطور کلی، سیاست حزب دموکرات آمریکا قبل از شورش ۵۷ عبارت بوده از کارشکنی در حق شاه فقید و دولتهای پادشاهی ایران و بعد از شورش ۵۷، همواره پشتیبانی از حکومت آیت اللهها و جلوگیری از سقوط آنها.
تفاوت پرزیدنت ترامپ در مقایسه با روسای جمهوری خواه پیشین ایالات متحده
چون پرزیدنت ترامپ متعلق به حلقه سیاستمداران واشنگتن نبوده و بطور کلی تا پیش از این سیاستمدار نبوده، لذا از این حیث هم حتی با روسای جمهوری خواه پیشین تفاوت قابل توجهی دارد. او آمریکایی را که حسین اوباما به شدت تحقیر کرده بود دوباره به جایگاه واقعی اش نزدیک نمود و در پایان سال نخست ریاست جمهوری خود توانست حدود ۷۰ درصد از وعدههای انتخاباتیش را عملی سازد. در مساله صلح خاورمیانه و آنچه که به ملت ایران در این مورد مربوط میشود نیز دستگاه دیپلوماسی پرزیدنت ترامپ اقدامات شایانی را به انجام رسانده است که عبارتند از
الف) قطع منابع مالی و نفوذ رژیم ملایان آشوبگر در منطقه خاورمیانه در عمل
ب) آشکار کردن چهره واقعی اتحادیه ریاکار و گلوبالیستی اروپا برای عموم مردم ایران
ج) حذف قاسم سلیمانی به عنوان تروریست شماره یک جهان و فرد دوم در حکومت آیت الله ها
د) به سرانجام رساندن مذاکرات صلح بین اعراب و اسراییل
در نتیجه بی دلیل نیست که امروز بسیارانی بر این باورند که پرزیدنت ترامپ، برازنده دریافت جایزه صلح نوبل میباشد در مقایسه با جایزه صلح نوبلی که “برای هیچ” به حسین اوباما داده شد که خود او را هم شگفت زده کرد.
در پایان باید بر این موضوع تاکید کنیم که آزمودن چند باره حزب دموکرات آمریکا و مخصوصاً فردی که اکنون این حزب را برای انتخابات ریاست جمهوری پیش رو نمایندگی میکند، اشتباهی نابخشودنی است چراکه این حزب امتحان خود را حداقل در برابر ملت ایران پس داده و به قول معروف، آزموده را آزمودن خطاست. همانگونه که برای بسیاری از کشورهای جهان مهم است که در انتخابات پیش رو در ایالات متحده، پرزیدنت ترامپ به کاخ سفید راه یابد یا جو بایدن و برای آن به شدت مشغول لابی گری سیاسی و رسانهای هستند، برای ملت ایران نیز این موضوع از اهمیت ویژهای برخوردار است. لذا در چنین مقطع حساسی باید پشت پرزیدنت ترامپ ایستاد و از ورود به بحثهای انحرافی و مغلطه آلود به شدت پرهیز نمود.
درود بر شما. سپاس از این مقاله مفید وپربار. پیروز باشید. پاینده ایران، جاوید شاه
آنچه که خواندم ،با آن همسو واز نویسندهای محترم سپاس .
درود و سپاس بر کوروش و که خیلی ساده و عمیق فرق بین بایدن و ترامپ را بیان نمود