شاید دیگر بتوان ماجرای قتل جورج فلوید را تمام‌شده قلمداد کرد. رخدادی که در نزدیکی انتخابات آمریکا رخ داد و حالا که چند ماه از انتخابات گذشته، پروندۀ آن بسته می‌شود. خفه شدن فلوید زیر زانوی پلیسی سنگدل آمریکا را تکان داد و جرقۀ آتشی بزرگ شد. در این‌که باید به چنین رخدادی واکنش نشان داد تردیدی نیست، زیرا شهروند وظیفه دارد هزینۀ قتل امثال خود را برای حاکمان و مأموران بالا ببرد. پذیرشِ «مرگ‌ارزانی» به معنای پذیرش ارزان بودن جان همۀ انسان‌هاست (که ما نیز یک از آن‌هاییم) و اگر بخواهیم تاریخ عصر جدید را در یک جمله توصیف کنیم، عصر جدید برهه‌ای از تاریخ بشر است که جان انسان روزبه‌روز گران‌تر شده است و اصلاً تمدن مدرن نوعی «کیش بدن» (اندام‌پرستی) را پدید آورده و «بدن» و «جان» را در کانون تمدن جای داده است. اما نکته‌ای که در این نوشته می‌خواهم بگویم مسئله‌ای سیاسی است، نه تمدنی.

قتل فلوید خیزشی را پدید آورد که با شعار «جان سیاهان مهم است»، از ابتدا طمع و انحراف سیاسی داشت. از ابتدا با اغراض سیاسی و پوپولیستی به جای این‌که گفته شود «جان انسان مهم است»، گفته شد «جان سیاهان مهم است» و از این طریق تلاش شد شکافی پروپاگاندیستی (تبلیغاتی) با اهداف سیاسی پدید آید که هدفش احتمالاً انتخابات بود. سیاستمداران و رسانه‌ها دائم از تعابیری چون «تبعیض سیستماتیک» و «نژادپرستی» صحبت کردند و طبعاً کسانی هم که باید این معضل را حل می‌کردند، خودشان بودند. همان زمان ابتدا در نوشتاری از اعتراضات دفاع کردم، اما در نوشتاری دیگر این ادعا را که در آمریکا «نژادپرستی» یا «تبعیض سیستماتیک» وجود دارد، رد کردم و شرح دادم باید بین تبعیضی که ریشۀ اجتماعی دارد و تبعیضی که ریشۀ قانونی دارد تمایز نهاد. راه‌حل ساده است: اگر تبعیض با عزل مأمور خاطی از بین برود، تبعیض سیستماتیک نیست، اما اگر قانون چنان باشد که با حضور هر کارگزاری تبعیض اعمال شود، مسئله «سیستماتیک» است. دربارۀ نژادپرستی هم باید گفت این تعبیر چنان غلط است که اگر کسی آن را به کار برد فقط ناآگاهی خود را از مفهوم نژادپرستی نشان می‌دهد. اما حرف اصلی‌…

مسئله ساده است! در چه صورت مرگ فلوید مصداق تبعیض یا نژادپرستی است؟ در صورتی که فقط سیاهان قربانی خشونت پلیس باشند. اما اگر نژادهای دیگر هم قربانی خشونت پلیس بودند چه؟ اگر سفیدها هم به دست پلیس کشته شوند چه؟ اگر هیسپانیک‌ها (اسپانیایی و پرتغالی‌زبان‌ها) هم کشته شوند چه؟ اگر اتفاقاً اکثر کشته‌شدگان به دست پلیس سفیدپوست باشند چه؟ آیا شعارهایی که سر داده شده بود، یاوه نخواهد بود؟! اما این پرسش منطقی و روشن‌کننده مطرح نمی‌شود، زیرا در اینجا مسئله کلاً سیاسی است. اصلِ «تفرقه بینداز و حکومت کن» در میان است.

حال به این آمار توجه کنید:
در سال ۲۰۲۰ که ماجرای فلوید رخ داد، ۲۴۱ سیاهپوست به دست پلیس کشته شدند. اما همان سال حدود دوبرابر این تعداد، یعنی ۴۵۷ سفیدپوست هم به دست پلیس کشته شده‌اند؛ و افزون بر این، ۱۶۹ هیسپانیک، ۲۸ نفر از نژادهای دیگر و ۱۲۶ نفر هم از نژادهای نامعلوم قربانی خشونت پلیس بوده‌اند. پس فقط درصد اندکی از قربانیان سیاهپوست بوده‌اند. این وضع هم استثنایی نیست، اگر آمار سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ را بررسی کنیم، همیشه تعداد کشته‎شدگان سفیدپوست حدوداً دوبرابر سیاهپوستان است و سایر نژادها نیز پرشمارند. آمار را در این لینک ببینید.

بگذارید آماری کلی‌تر بگویم که مسئله را روشن می‌کند: طبق پژوهشی که در «نشریۀ علوم اجتماعی و توسعه» منتشر شده، با بررسی قتل‌های پلیس بین سال‌های ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ مقتولان به تفکیک نژاد از این قرارند (منبع):

سفیدپوست: ۴۵.۴ %
سیاهپوست: ۲۳.۹ %
هیسپانیک: ۱۶.۹ %
دیگر نژادها: ۴.۱ %
نژاد نامعلوم: ۹.۷ %

مسئله کاملاً روشن است: فقط ۲۴ درصد از قتل‌های پلیس سیاهپوستند. در این‌جا فقط یک نکته وجود دارد: درصد جمعیتی سیاهان زیر ۱۵ درصد است، درصد کشتگان آن‌ها به این دلیل بیش‌تر است که سطح اجتماعی‌شان پایین‌تر و درصد بزهکاری نیز میانشان بیشتر است و طبعاً بیش از بقیۀ مردم سروکارشان به پلیس می‌افتد.

فلوید کشته شد، آمریکا به آتش کشیده شد، در نهایت رقم بهت‌آور ۲۷ میلیون دلار غرامت به خانواده‌اش داده شد و پلیس قاتل هم محکوم شد. این چه تبعیض سیستماتیکی است که اجازه می‌دهد قربانی تکریم شود، بازماندگانش حقشان را بگیرند و انبوهی از رسانه‌ها فریادشان را بازتاب دهند! شگفتا که اگر هم کسی در برابر این پروپاگاندا و پوپولیسم دعوت به عقل و منطق کند، خود متهم به پوپولیسم می‌شود!

زمانی هیتلر یهودیان را مانند احشام از کل اروپا جمع می‌کرد و روانۀ اردوگاه‌ها می‌کرد و همزمان از سلطۀ یهودیان بر جهان حرف می‌زد! این چه سلطه‌ای است که تو همچنان می‌توانی یهودیان را بار واگن احشام روانۀ اردوگاه کنی؟!

مهدی تدینی