به فاصله کوتاهی از نشست خبری شاهزاده رضا پهلوی که در ارتباط با گامهای بعدی مبارزات برای سرنگونی جمهوری اسلامی بود، علی خامنهای به مناسبت چهاردهم خرداد در کنار قبر روح الله خمینی به سخنرانی پرداخت. هر دو مورد، حاوی نکات و حاشیههای تامل برانگیزی بود که به ندرت میتوان نمونههایی از آن را در گذشته سراغ گرفت. در مورد نشست خبری شاهزاده رضا پهلوی، نکته حائز اهمیت در نوع پوشش دهی آن بصورت زنده توسط آیت اللههای رسانهای فارسی زبان بود که دیری است به سانسور شاهزاده رضا پهلوی و خاندان ایرانساز پهلوی مشغولند. در مورد سخنرانی علی خامنهای نیز میتوان به چهار نکته اشاره نمود. نخست جایگاهی بود که او از آنجا برای حاضران سخنرانی میکرد. مکان انتخاب شده آنقدر بلند بود که حاضران میبایست سر خود را کاملا بالا میگرفتند تا او را ببینند و به نوعی سخنرانیهای رهبران احزاب کمونیست در شوروی و سایر کشورهای اروپای شرقی سابق را در ذهن تداعی میکرد. دوم، چهره برآشفته و بسیار عصبی او بود که گویی خطر سرنگونی خود و نظامش را آشکارا احساس کرده است؛ بطوریکه با اشاره به مثالی تاریخی از فرانسه، این موضوع را دریافته که بازگشت خاندان پهلوی و حکومت پادشاهی به ایران میتواند هر لحظه از خطری بالقوه به حالت بالفعل درآید. سوم، نوع تحقیر حسن خمینی بود و البته در آخر هم طبق معمول اظهار داشت که او با این کارها مخالف است. چهارم، نوع تحقیری بود که او برای مردم عادی حاضر در مراسم سخنرانی و چه بسا برای خانوادههای مسوولان نظامش به کار گرفت. او آنان را بدون هیچ فاصله مناسبی بر روی زمین نشاند و مسوولان نظامش را با حفظ فاصله بر روی صندلی و این دو گروه را با میله و حصار از یکدیگر جدا کرده بود. انقلابی که قرار بود به اصطلاح برابری و مساوات را بین مردم عادی و مسوولان نظام آن به ارمغان بیاورد. یعنی اگر در ابتدا تمام شورشیان ۵۷ به همراه ملت انقلاب زده و به خواب رفته ایران سوار قطار درجه سه انقلاب با صندلیهای چوبی و شکسته آن شدند، اما این قطار در گذر زمان بدین گونه بازسازی گردید که به تدریج مسوولین رده بالای این رژیم قرون وسطایی در کوپههای درجه یک آن جای گرفتند، مسوولین رده های بعدی آن به کوپههای درجه دو نقل مکان نمودند و ملت ایران را کماکان در همان کوپههای درجه سه با صندلیهای چوبی و شکسته اش نگه داشتند. البته هر از گاهی نیز تعدادی از کوپههای درجه یک و دو این قطار جهنمی بین بعضی از مسوولین این نظام به عنوان مثال بین استمرارطلبان و اصولگرایان جابجا میشود که در واقع همان سهم بیشتر از سفره انقلاب به شمار میرود. اما براستی چرا خامنهای تا این اندازه هراس دارد؟
چندی پیش در مقالهای با عنوان “پای بایدن و متحدان گلوبالیست او در پوست گردوی روسی” به این مساله اشاره نمودیم که پوتین ظاهراً در مورد اوکراین تصمیم خود را گرفته و شمشیرش را با اتحادیه گلوبالیستی اروپا و نوچههایش نظیر جمهوری اسلامی از رو بسته است و اروپاییان نیز توان مقابله و رویارویی مستقیم با روسیه را به دلایلی که بر شمردیم ندارند. این مساله حتی با نوع برخورد تحقیرآمیزی که پوتین با مکرون و رئیسی در کاخ کرملین انجام داد نیز به وضوح قابل مشاهده بود. اکنون اینگونه به نظر میرسد که کارت اوکراین نسبت به کارت ایران برای پوتین ارزشمند تر است؛ چراکه با تسلط بر این کشور، هم میتواند گسترش ناتو به سمت شرق را محدود کند و هم حوزه نفوذ روسیه را در دریای سیاه بطور قابل توجهی افزایش دهد. همچنین در گذشته به این موضوع نیز اشاره نمودیم که چگونه جنگ سوریه و انفعال حیرت آور حسین اوباما در قبال آن باعث شد تا پای روسیه به دریای مدیترانه باز شود و اقدام به ایجاد پایگاه نظامی دایمی در سوریه نماید. حال اگر روسیه بتواند حوزه نفوذ خود را در دریای سیاه نیز گسترش دهد، آنگاه کار برای کشورهای هم پیمان ناتو دشوارتر از وضعیت فعلی خواهد شد.
در حال حاضر، اروپاییان بر سر دوراهی سرنوشت سازی قرار گرفته اند.
از یک طرف، تمایلی به سقوط جمهوری اسلامی ندارند و علاقه مند به مماشات با آن هستند و از طرف دیگر، جنگ روسیه با اوکراین معادلات آنان را به کلی بر هم زده است. وابستگی شدید اکثر کشورهای اروپایی به منابع انرژی روسیه آنان را در موقعیتی قرار داده که چه آنها خرید خود را از روسیه متوقف کنند و چه این کشور منابع انرژی خود را به روی اروپاییان ببندد، آنان را با بحرانی جدی برای تامین انرژی خود در آینده دست به گریبان خواهد نمود. بحرانی که گوشهای از آن هم اکنون با افزایش قیمت حاملهای انرژی نظیر گاز، بنزین و برق ظاهر شده است و به نظر میرسد که با رسیدن فصل سرما، شکل جدی تری به خود بگیرد. این مساله، اروپاییان بی پرنسیب را بر آن داشته تا بار دیگر ایران را جایگزین مناسبی به جای روسیه برای تامین بلند مدت و پایدار منابع انرژی خود در نظر بگیرند. از طرفی آنان به این حقیقت نیز واقف هستند که جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت انقلابی و بحران زایی خود نمیتواند آنان را به این هدفشان برساند. به عبارت دیگر، ظاهرا اروپاییان فقط به این خوش رقصی جمهوری اسلامی در چرخش از طرف روسیه به سمت آنها قانع نشده اند و به مسایل دیگری نیز میاندیشند. شکست مذاکرات احیای برجام و حمله روسیه به اوکراین، اتحادیه گلوبالیستی اروپا را مجبور نموده که در سیاست حمایت و مماشات خود با ملایان حاکم در تهران تجدید نظر نماید تا شاید بتواند خود را از بحرانی که به آن گرفتار آمده نجات دهد. همچون اختاپوسی که هر زمان احساس خطر میکند، نوچههای خود را رها نموده و به کف دریا میخزد.
به هر حال به نظر میرسد که اگر روند وقایع به همین صورت پیش برود، تنها راه حل صلح آمیز و منطقی باقی مانده برای اروپاییان، دادن کارت اوکراین به روسیه و بازی با کارت ایران است.
در این صورت باید در راستای جایگزینی حکومت ملایان با یک حکومت ملی و مقتدر حرکت نمایند که هم ثبات را در خاورمیانه تضمین کند و هم با دنیای آزاد سازگار باشد و بتواند متحد استراتژیک جهان غرب محسوب گردد و این یعنی همان بازگشت به دکترین نیکسون در دهه هفتاد میلادی. در پایان باید به این واقعیت نیز اشاره کنیم که درست است کشورهای غربی و صنعتی جهان در زمینه انرژیهای تجدید پذیر و جایگزین نفت و گاز به پیشرفتهای قابل ملاحظهای دست یافته اند، ولی هنوز قسمت عمده بخش انرژی و صنعت در این ممالک وابستگی قابل ملاحظهای به سوختهای فسیلی دارد.
ثبت ديدگاه