نهاد پادشاهی ستون پيشرفت کشور است

پیشگفتار

سخنانی که در چند هفته‌ی گذشته در ميدان سیاسی برونمرز، در پیوند با نهاد پادشاهی گفته شده اند، ما را بر آن داشت تا از جایگاه گرايندگان به سامانْگان [نظام] پادشاهی، سخنی کوتاه و فشرده درباره‌ی ویژگی‌ها و توانایی‌های آن در ميان بگذاريم. از آنجا که نهاد پادشاهی را یک میراث ملی برای همه ی ایرانیان می‌دانیم، خویشکاری خود دانستیم که با بیان دیدگاهمان نگرانی‌ها و تنش‌های پیش آمده نزد هم‌میهنان، بویژه جوانترها را، کاهش دهیم و زمینه را برای همدلی و همگامی هواداران این فلسفه‌ی سیاسی فراهم نماییم.

پشتيبانی از دستاوردهای روزگار پهلوی، همراه با خیزش آزادی خواهانه ، در سال های اخیر، نشان می دهد که بسیاری از هم میهنان به دريافت روشن و اميدبخشی از سامانگان پادشاهی برای آينده ی ايران رسيده اند. برای برخی از هم ميهنان ديگر، دستگاه پادشاهی پارلمانی هنوز در پرده‌ای از ابهام و گمانه زنی ها نهفته است. « روشن انديشانِ» گمراهِ «پنجاه و هفتی» در دهه های گذشته چنين آموزش داده اند که پیامد پادشاهی، يکسره خودکامگی و واپسگرايی است و اين تنها جمهوری است که آزادی و بهزيستی ملت را تضمين می‌کند.

هدف از این نوشتار کوتاه و ساده، يافتن سرآغازی بر يک نگرش درست و منطقی به سامانگان پادشاهی می باشد؛ هم از نگرگاه فلسفی و هم از چشم انداز کاربردی. اميد است که در پيامد اين نگرش، گرایش به پژوهش نزد  روشن انديشانِ منطقی برانگيخته شود، و کارهای بنيادی و ستبر در اينباره به قلم آورده شوند.

سخنآغاز

از سده ی هفدهم ميلادی به اينسوی، کشورهای اروپای شمالی بدنبال مرزگذاری برای اختیارات شاه برآمدند، تا در دامنه ی سه نيرو‌ی برجسته ی کشوری یعنی قانونگزاری، انجامگزاری و دادگزاری، نيروی همکاری و انبازش مردم را در پهنه‌ی سیاست افزایش دهند. برخی از ملت ها تا آنجا پیش رفتند که پادشاه را در جايگاه يک نهاد سراسر نمادين، کرانمند [محدود]  ساختند و برخی دیگر، همه توانایی‌های شاه را از وی نگرفتند و برای نمونه او را همچنان در جایگاه فرمانده ی نيروهای پدافندی کشور پذیرفتند.

در هر دو حالت، شاه یا شهبانو، در جایگاه پدر یا مادر تاجدار ملت، چندين نقش کليدی را انجام می ‌دهند :

  • نگاهبان ارزش های فرهنگی کشور،
  • انگيزه بخش و دلداری دهنده در بحران های هولناک،
  • واپسين دادرس مردم در گلايه ی ایشان از ستم و ناروايی دولت وقت،
  • الگوی رفتار و منش بهينه،

ما بر این باوریم که سامانگان پادشاهی پارلمانی می‌تواند بهترين پاسخگوی نیازهای ایرانِ در حال توسعه ی امروزی باشد. از آنجا که اين فلسفه ی سياسی برآمده از جهان نگری انسانگرا و پيشرفت خواه ایران  کلاسيک بوده و پشتوانه‌ی ستبری با خود دارد، با مولفه های فرهنگی و ساختار ژئوپولتیک ایران بهترين سازگاری را دارد.

کارآمدی نظام پادشاهی در سنجش با نظام جمهوری

هر دو سامانگان سیاسی، چه پادشاهی پارلمانی و چه جمهوری دمکراتيک، در هر کشوری که از يک بستر فرهنگیِ خردگرا و روادار برخوردار باشد، کامیاب خواهند بود. ولی آنجا که این بستر فراهم نباشد، برای پیشبرد کشور و شتاب دادن به فرایند توسعه‌ی آن، پادشاهی بر جمهوری برتری‌هایی دارد، که اینجا به آنها کوتاه پرداخته می‌شود.

برکشيدن فرهنگی کشور بسوی پيشرفت و بهزيستی

بستر فرهنگی اروپای شمالی پس از ویراست [اصلاح]های پروتستانتی در دين مسيح، پيش زمينه ی نيازمند برای پویش بسوی روزگار روشنگری را يافت. پيامد درخشان آن، برآمدن روزگار دانش و صنعت از يکسوی، و از سوی ديگر شيوه ی رايانِش [مديريت] خردمندانه و انسانگرایانه در کشور بود.

در آنسوی جهان، کشورهای آسيای دور (نخست از همه ژاپن) در برآموختن الگوی دانش و صنعت فرنگ کامياب بوده اند، بی آنکه انسانگرايی [humanism] آنرا چندان دريابند. جهان اسلام، آمريکای لاتين و آفريقا اما چه در دانش و صنعت و چه در زمينه ی آزادی های فردی و ارزش انسانی بسيار ناکارآمد و سست برنمودند. از همه بدتر و ناکام تر جهان اسلام، که در فرايند آنچه « بيداری اسلامی» ناميده می شود، سراسر با پيشرفت انسانی به دشمنی می پردازد و حتی عمليات تروريستی با هزاران کشته ببار می آورد.

در ايرانِ روزگار رضاشاه کبیر و نيز در بیشتر سال های محمدرضاشاه، نوين سازی فرهنگی و ساختاری کشور در دست يک دستگاه مقتدر بود که از اعتبار کلاسيک نهاد شاهنشاهی در ايران بهره می گرفت تا سدهای سخت دينی -  فرهنگی را شکسته و نوين سازی را شتاب بخشد. بدون بهره گيری از اعتبار و جايگاه نمادين نهاد شاهنشاهی ايرانی، پیشرفت‌ها و دگرسازی های روزگار پهلوی، در همان ژرفا و گستره، در بستر يک جمهوری شدنی نبودند. رخدادهای بزرگی همچون کشف حجاب و یا انقلاب سفید، بدون تکيه بر نهاد شاهنشاهی يعنی در سامانگان يک جمهوری، تا به امروز نيز هنوز نمی انجاميدند؛ چنانکه در پاکستان و افغانستان و … نیز تا به امروز شدنی نبوده اند.

الگوی ايران پهلوی نشان داد، که برای گذر از دشواری های فرهنگی (که بدترين  و سرسخت ترين شان در کشورهای اسلامی يافت می شوند) و نوسازی بنيادین کشور، همراهی نهاد پادشاهی می تواند بسيار نيروبخش و رهگشا باشد. با یک جمهوری دمکراتيک، در بستر بغرنج فرهنگی ایران آنروز (و نيز امروز)، همان دستاوردها با آن شتاب و کارآمدی نمی‌توانستند بدست آیند.

جمهوری تنها آنجا کمابیش درست کار می کند که بستر فرهنگی از پيش آماده باشد، بسان نمونه های اروپايی و آمريکا از سده ی هژدهم به اينسوی. جمهوری اما نمی تواند يک باتلاق فرهنگی را بخشکاند، زيرا سراسر بر توده ی مردم تکيه می کند. اما اگر خود آن توده واپسگرا باشد، آن جمهوری نيز نمی تواند سدشکن باشد! پادشاهی پارلمانی هم بر خواست مردم تکيه می کند و هم از اعتبار نهاد پادشاهی نيرو می گيرد تا سدهای دشوارِ بازدارنده را بشکند و راه را بسوی پیشرفت و بهزيستی باز نماید.

درباره ی ايران، همراهی نهاد پادشاهی با پيشرفت ها و گشايش ها می تواند دوچندان نيرومند و کارگر باشد آنجا که نهاد پادشاهی بر بنياد فرهنگ و  جهان نگری ايران پيشا اسلامی برنهاده باشد که با بنمايه های منطقی و انسانگرای جهان کنونی سراسر سازگار بوده است. گر‌ايش و باور ايرانشهر کلاسيک به

  • «خرد» و
  • «وجدان آزاد فردی»،

برای رسيدن به « پيشرفت پايدار» بسان موتوری نيروبخش کار می کند، که انسان را پيوسته در کار و کوشش پيش رانده و انديشه ‌اش را از تنگ نگری و خشم ايدئولوژيک می پالايد.

پادشاه ايرانی، چه در اسطوره ها (کيخسرو) و چه در بستر تاريخی (کورش) هميشه نماد و برانگيزاننده ی داد و خرد و پيشرفت بوده و خواهد بود. اين تراکم فضيلت ها و آرمان ها در اين نهاد، بجز ايران تنها در اروپای شمالی (آن هم در پنج سده ی اخير) يافته می شده است. نگاه نداشتن آن و جايگزين کردن اش با جمهوری را می توان بالاترين درجه از نابخردی و ناآگاهی تاريخی- فلسفی پنداشت.

پاسداشت از فرهنگ و پيشرفت بدست آمده

بستر فرهنگی يک کشورِ پيشرفته هميشه در خطر از دست دادن همان بنمايه هاست که آنرا پيشتر برکشيده‌اند، زيرا آنگونه بنمايه های فرهنگی، بسان

  • سختکوشی،
  • کمال‌گرایی،
  • رواداری،

تنها از راه نگهداری آگاهانه و پايدار برجا می مانند و اگرنه در روند يک بهزيستی دورپای، آسان انگاری جای سختکوشی را می گيرد و بنجل منشی جای کمال گرایی را و با برآمدن باورمان [ايدئولوژی]های حق به جانب، کورانديشی و خويش برترپنداری جایگزین رواداری می‌گردد.

اعتبار و پايگاه نهاد پادشاهی با همان ساز و کار که در برگشودن سدهای فرهنگی گفته شد، از فروپاشی فرهنگ والای بدست آمده نيز جلوگيری می کند. در همين راستا می توان از پادشاه بنام نگاهبان « سنت های بهينه» نام برد.

بويژه در روزگار کنونی، که موج جهانی سازی [ Globalization]، مرزهای فرهنگی را بس کمرنگ ساخته و فشار ايدئولوژيک چپ ليبرال، تيشه به ريشه ی شايسته سالاری و سختکوشی و زندگی بسامان می زند (نگاهی کوتاه به سرنوشت سان فرانسیسکو گويای اين فروپاشی و گسست رو به گسترش است)، داشتن نهادی که از سنت های فرهنگی سازنده و پيشرفت انگيز پاسبانی می کند، بسيار بايسته می نمايد.

پادشاهی که بخواهد در نبرد با اين چالش های سترگ، بکار کشورش بیاید، باید الگوی کهتر و مهتر باشد. در او، بزرگی ها و منش والای انسانی (و بويژه فرهنگ والای ايران کلاسيک) می بايست بازتاب يابد. البته آشکار است، که چنين پادشاهی می بايست از بهترين پرورش و آموزش بهره جسته و بهترين انديشه ورزان کشور را در انجمن رايزنان خويش داشته باشد.

در پاسداشت و نگهداشت کشور بهنگام بحرانهای ستُرگ

ديگر کارکرد بنيادی پادشاه، همياری در نگهداشت کشور بهنگام بحران های خطرناک است. اينگونه بحران ها، بسان جنگ، فروپاشی اقتصادی، تنش های درونکشوری، درگیری‌های تباری، بيماری های واگير و … آن ويژگی را دارند که دل ها را به هراس انداخته و اميدها را می فرسايند و بدين سان، گستره و ژرفای بحران را پيوسته می افزايند تا از کنترل برون رود.

در اينگونه شرایط، پادشاه در هم انديشی و همسگالی با دولت، با سخنرانی ها و رایزنی ها، نيروی پايداری و واکنش خرد وَرانه  را در ملت افزايش داده و ستبر می ‌سازد.

در نگهداشت یگانگی ملی

پادشاه تنها عامل همبستگی ملی نیست ولی بی گمان یکی از برجسته‌ ترین آنها می‌تواند باشد. نقشی که بنام پدر یا مادر تاجدار به او داده می‌‌شود تنها یک تعارف نیست، بلکه برای وی حضوری فراسیاسی و فرادینی برمی ‌سازد که در برخی هنگامه‌ های تاریخی، بکار کشور می‌آید. در کشورهایی که از دید تباری و زبانی سراسر یکدست نیستند، این نقش تاریخی پُررنگ تر و برجسته ‌تر خواهد بود.

نقشی که آلبرت دوم، شاه بلژیک در سال ٢٠١١ در راستای برپایی کابینه، پس از بحران یک سال  و نیمه بازی نمود و یا چهره‌ ‌ای که از محمد ظاهرشاه فقید به عنوان “ شاه بابا ” در نزد ملت افغانستان ساخته شده بود، نمونه‌ های آشکاری از حضور شاه فرا سیاسی، فرا دینی و فرا تباری در روزگار ما بوده‌اند.

پایان سخن

آنچه در این نوشته آمده، کوشش برای روشن ساختن اندیشه‌ ی امضا کنندگان آن درباره نهاد پادشاهی و جایگاه آن در کشور است. به هیچ روی این نوشتار بسيار کوتاه يک مانیفست برای فلسفه ‌ی پادشاهی، بویژه شاهنشاهی ایرانی، نیست. گامی نخستين است برای انگيزه بخشی و بسيج افکار عمومی ميهندوستان و زدودن آشفتگی ذهنی برخی هم میهنان درباره‌ی اینگونه سامانگان سیاسی.

پاینده ایران

امضا کنندگان به ترتیب حروف الفبای نام خانوادگی

 

حزب پان ایرانیست درون مرز

برونمرز

دیويد آبان: کنشگر سیاسی، امريكا

پوراندخت  آتش رنگ: کنشگر فرهنگی، آمریکا

آروین  آدریان:  نویسنده، فنلاند

سیاوش  آذری:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

دکترشهرام آریان:  زبانشناس، آلمان

آندریاس آریانفر:  کنشگر فرهنگی، سوئد

دکترآرتیمیس  اهورا:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

دکترسعید  احمدی:  بنیادگذار ایرانپاد، آمریکا

مسعود احمدی: کنشگر سیاسی، امریکا

ایران بانو  ارشدی:  کنشگر فرهنگی، هلند

شاهین  اروند:  کنشگر سیاسی، آمریکا

شهروز اش:  بنیادگذار انجمن جان و خرد، آمریکا

دکترعلی اکبر  امید مهر:  استاد دانشگاه، دانمارک

نوشا  امیراعلایی:  کنشگر فرهنگی، سوئد

نازیلا  امیرعلایی:  کنشگر فرهنگی ،سوئد

دکترسیاوش  اوستا:  نویسنده و پژوهشگر تاریخ، فرانسه

ابوتراب  بابایی:   کنشگر سیاسی، آمریکا

دکتر الیکا بقایی: زبانشناس ، آمریکا

هما  برازنده کار:   نویسنده و پژوهشگر هنری، آمریکا

سید محمدحسن  بهبهانی:  کنشگر سیاسی، آمریکا

داریوش  بهرامی:   کنشگر فرهنگی، آمریکا

محبوبه  بیات:  کنشگر فرهنگی، فرانسه

مریم  بینا:  کنشگر فرهنگی، کانادا

سودابه تاژ: کنشگر سیاسی، آمریکا

بابک  پاپیان:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

دکتر فرهاد پرتوی: کنشگر فرهنگی، امریکا

هوروش  پورکیان:  کنشگر فرهنگی ،آلمان

گلی  پولاد چنگ:  کنشگر فرهنگی، سوئد

رامین  پیرامون:  روزنامه نگار، دانمارک

سیما  تاجدینی:  کنشگر فرهنگی، کانادا

پروانه توللایی: کنشگر سیاسی، امریکا

ایرج  تهرانی:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

نیک  جعفرزاده:  کنشگر سیاسی، آلمان

رامین  چاوشی:  کنشگر سیاسی، نروژ

مهدی  حائری:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

محبوبه  حسین پور:  کنشگر سیاسی، آمریکا

مستانه   خاکپور:   کنشگر فرهنگی، آمریکا

مهشید  خوشرو:  کنشگر فرهنگی آلمان

نوید  خوشرو:  کنشگر فرهنگی آلمان

محسن  خیرآبادی:  کنشگر فرهنگی آمریکا

دکتر دانیال دانا: نویسنده، اسرائیل

مهرداد  درمنی:   کنشگر فرهنگی آمریکا

بهمن  دیلمی:   کنشگر فرهنگی استرالیا

لیلا  دیلمی:   کنشگر فرهنگی استرالیا

مجید  رحیمی:   کنشگر سیاسی، آلمان

مینا  رضوانی:  کنشگر سیاسی، آمریکا

دکترایرج  ربیعی:   کنشگر فرهنگی، آمریکا

بهرام  رفعتی:   کنشگر فرهنگی آمریکا

بهمن  رودگر:  کنشگر سیاسی کانادا

منوچهر روستا:  کنشگر فرهنگی آمریکا

علیرضا  روضه:  کنشگر سیاسی، امریکا

مهرداد  رهبر:  کنشگر فرهنگی، کانادا

مهرزاد  رئیسی:  کنشگر فرهنگی  کانادا

فرید  زربخش:  کنشگر فرهنگی  اسپانیا

پریناز  زرگر:  کنشگر فرهنگی  آمریکا

شیرین  زعفرانیان:  کنشگر سیاسی استرالیا

پروین  زندی:  کنشگر فرهنگی، کانادا

مرداویج  زیاری:  کنشگر سیاسی، انگلستان

سویل  ساحل گزین:  کنشگر سیاسی، کانادا

ناهید  ساحل گزین:  کنشگر سیاسی، کانادا

ایریانا  ساسانی:  کنشگر فرهنگی، اتریش

کورش  سبزاندام:  کنشگر سیاسی، سوئد

بابک  سرخپور:  کنشگر فرهنگی آلمان

فرح سنایی: کنشگر سیاسی، استرالیا

حمید رضا  سوار:  کنشگر فرهنگی، یونان

شهناز  سودایی:  کنشگر فرهنگی، کانادا

دکتر بابک  سینا:   سخنگوی جنبش فر کیانی، آلمان

دکتر بهمن شاهنگیان: حقوقدان، امریکا

ناهید  شاهین:  کنشگر سیاسی، کانادا

کسری  شایان:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

امیر  شفیعی:  کنشگر فرهنگی، انگلستان

نسرین  شهبازی:  کنشگر فرهنگی، انگلستان

کیوان  شیرپور:   کنشگر فرهنگی ، انگلستان

شراره  شیروانی:  کنشگر سیاسی، آمریکا

دکتر علی فرازنده:  بنیادگذار جنبش فر کیانی، آلمان

شبنم  فتحی:  کنشگر فرهنگی، آلمان

آریا صالحی پامناری: کنشگر سیاسی، امریکا

سیروس  صفاری:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

رضا  ضرابی:  کنشگر فرهنگی، آلمان

اعظم  عطا الهی:  کنشگر فرهنگی، آلمان

دکتر مصطفی عرب:  کاپیتان پیشین تیم ملی فوتبال، آمریکا

دکتررویا  عبدی:   کنشگر فرهنگی، آلمان

سعید  عطایی:  کنشگر فرهنگی، اتریش

نرگس  عطایی:  کنشگر فرهنگی، اتریش

سهیل عطشانی: کنشگر سیاسی، سوئد

معصومه علوی: کنشگر سیاسی، آمریکا

زاکرحسین  فایزی:  کنشگر فرهنگی، تاجیکستان

دکترعلی  فرازنده:  کنشگر سیاسی، آلمان

احمد  فراستی:  کنشگر سیاسی، آلمان

فهیمه  فریدام:  کنشگر فرهنگی، انگلستان

آرش قاسمی نیا: کنشگر سیاسی، امریکا

مژگان  قشقایی:  کنشگر فرهنگی، فنلاند

فریده  قشمی:  کنشگر فرهنگی، کانادا

مهرداد  قنبری:  کنشگر سیاسی،فرهنگی، ترکیه

علی  کرمی:  افسر خلبان، آمریکا

علی  کربلایی:  کنشگر فرهنگی، ایتالیا

فتانه  کسری:  کنشگر فرهنگی، امریکا

آریا  کلانتری: :  کنشگر سیاسی، کانادا

آرش  کمانچه:  کنشگر فرهنگی، کانادا

زيبا كوان: کنشگر سیاسی، امريكا

دکتر کیومرث کیانی: کنشگر فرهنگی، امریکا

ایران  کی منش:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

سارا  کیان:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

بختیار  کیانی:  کنشگر فرهنگی، آلمان

علی  کیمیاوی:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

ژوبين كيوانى: کنشگر سیاسی، امريكا

گلناز جوهرخواه: کنشگر سیاسی، امريكا

جواد  لطفی:  کنشگر سیاسی، آلمان

امیر  مجیدزاده:  کنشگر فرهنگی، سوئد

نازیلا  مجیدزاده:  کنشگر فرهنگی، سوئد

نوشا  مجیدزاده:  کنشگر فرهنگی، سوئد

فرهمند  محمود کلایه:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

دامون مرزبان: روزنامه نگار، انگلستان

مرتضی  مزینانی:  کنشگر فرهنگی، فرانسه

علیرضا  مساوات:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

فروزان  مشیری:  کنشگر فرهنگی، آلمان

پرویز  مطلق:  کنشگر فرهنگی، دانمارک

بهمن  معالی زاده:  رییس بنیاد نوروز، آمریکا

نادر  مقبلان:  کنشگر سیاسی، آلمان

منيره مقتدر: کنشگر سیاسی، آلمان

مهندس مهران  مقدس:  سرپرست کانون فرهنگی پارسی، دانمارک

شهلا  ممتاز:  روانشناس، انگلستان

فریبا  منصوریان:  کنشگر فرهنگی، فرانسه

رزیتا  منطقی:  کنشگر فرهنگی، فرانسه

آرش  مهدوی:  کنشگر فرهنگی، نروژ

مهدی  میرقادری:  بنیادگذار ملی گرایان مردم گرا، ترکیه

دکتر شاهین نژاد:  سخنگوی رنسانس ایرانی، آمریکا

سیروش نژند، کنشگر سیاسی، آلمان

ویسدا  نامین:  کنشگر فرهنگی، دانمارک

مسعود  نجاتی:  کنشگر فرهنگی، کانادا

شاهین  نجف آبادی:  کنشگر سیاسی، انگلستان

سهیلا واثق: کنشگر سیاسی، آمریکا

کی پرویز  ورجاوند:  کنشگر سیاسی، آمریکا

سارا وزيرى: کنشگر سیاسی، امريكا

پوران  وطن خواه:  کنشگر فرهنگی، امریکا

فرانک  وطن خواه:  کنشگر فرهنگی، دانمارک

رامین  هادی زاده:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

شهریار هاشمی: کنشگر سیاسی، آمریکا

سیما  هامر:  کنشگر فرهنگی، آلمان

سعادت  هاشمی:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

آرش  یزدان پناه:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

پرهام  یزدان پناه:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

محمد رضا  یزدان پناه:  روزنامه نگار، فرانسه

منیژه  یزدان پناه:  کنشگر فرهنگی، آمریکا

حسین عظیمی: کنشگر سیاسی

 

ادامه امضا کنندگان بیانیه:

علی محمد نژاد: کنشگر سیاسی، استرالیا

مهیار تقی زاده، کنشگر سیاسی، هلند

دکتر کیوان جاهد محقق علوم بیولوژی از کشور بلژیک

سعيد آقاجان، کنشگر سیاسی  آلمان

مايكل دمستانى، کنشگر سیاسی  امريكا

على زارعيان شيروانده، کنشگر فرهنگی تهران

شهرزاد كلهر: امريكا كنشگر سياسي

كورش كلهر: امريكا ،كنشگر سياسي

بيژن صيف: المان سرخلبان ومدرس فنون هواپيمايي

فرخ پي پيرنيا: امريكا، كنشگر سياسي

اسد سعادت: المان، كنشگر سياسي

سپهر ملک فعال پادشاهی خواه

زهره فردی، آلمان؛ کنشگر سیاسی

گیتی بهی، آمریکا، کشنگر سیاسی

محمد اطمينان: المان، كنشگر سياسي

مهرداد غفاري: المان، كنشگر سياسی

كامي تهراني: المان كنشگر سياسی

ثريا احمدي: المان، كنشگر فرهنگی

شاهين احمدي، المان كنشگر سياسی

محبوبه خسروی: استرالیا، کنشگر سیاسی