روزی خدا هم به خانه ما می آید
سالروزدیده از جهان فروبستن شاهنشاه آریامهر محمد رضا شاه پهلوی
بت رامی توان شکست ولی توراهرگز!
چه غریبانه رفته ای ای آشناترین !
خورشید هم روزی خاموش می شود ولی توهمیشه درخشانی
نیازی به اسرافیل و صورش نیست توهمیشه بیداری
به چشمان گریان تاریخ نگاه می کنم همچنان درسوگ تومی گرید
به دماوند همیشه سربلند وخلیج همیشگی پارس می نگرم که دلتنگ فرزند پاک سرزمین مقدس خویشند
تورفته ای اما آیات مقدسی را که برجای نهاده ای هرگزتحریف نخواهد شد
تو با خدا آمده ای و با خدا رفته ای این را تنها من نمی گویم ..این را تنها تاریخ و تاریخ نگران نمی گویند ..این را شیطان و شیاطینی می گویند و نشان می دهند که هرآن چه تو رشته کرده ای , پنبه کرده اند
این را ویرانگران کوردلی می گویند که چشم دیدن ایرانی آباد و پادشاهی آزاد را نداشتند
آنان که تورا دیده اند و ندیده اند , آنان که زمان تو بوده اند و نبوده اند همه دلتنگ تواند ای آشناترین !ای مردحرف و عمل !ای مظلوم ترین !
قطرات اشکت به گاه وداع درصدفهای تاریخ جای گرفت و مرواریدگرانبهایی گشت که ارزش آن را تنها خدا می داند
چه بی رحمانه و نمک نشناسانه و ناسپاسانه و احمقانه و گستاخانه و بی شرمانه و بی شعورانه قلبت را شکستند تا امروز میراث شومی برجای گذارند که نفرین آیندگان آن روز را به دنبال داشته باشد
چه غرببانه رفته ای ای آشناترین !شاید درسیاهچال مانده های جهالت , تحمل دیدن نورخورشید را نداشته، از این همه نور و نعمت چشمانشان کورگردیده بود.
تو رفته ای تا تو را پیداکنیم .هیهات که جز افسوس چه می توان خورد ؟بیش ازآن که از عشق و محبت بگویی عاشقانه و خالصانه دراندیشه ملت خود بوده ای ..هیج مثالی درناجوانمردی , بالاتر از خیانتی نیست که ملت نمک نشناس ایران درحق تو روا داشته اند هرچند همه این چنین نمی خواسته اند ..تو رفته ای اما یاد تو , صدای تو , اندیشه ها و آثارتو مانده است
شاهنشاها !ببین که درسوگ تو اشکهای زاینده رود آهی گردیده به آسمانها رفته نمکهای دریاچه ارومیه درخاک خشک طوفانی شده است .جنگلزارها برهنه شده اند وسبزه زارها خشکیده اندشاها
وببین که بعد از رفتنت چگونه زندگی مرده است ..و شورشیان زباله اندیش 57این روزها سردرزباله، سرآن پیکارمی کنند .کس نمی داند چگونه نفس می کشد.کاش بودی و از مهرت قفسی می ساختی که دیگر هوای آزادی زیرآسمان شیطانی را نکنیم !کاش بودی و امروزبه نجاتمان می آمدی !شاها خسته ایم , دلشکسته ایم .نمی دانیم از خود بنالیم یا از پدرانمان
روزی خدا هم به خانه ما می آید ..هرچند دیراست اما دورنیست ..روزی خدا هم به خانه ما می آید اشکها ی درد و اندوه را می خشکاند به زاینده رود ما نفس می دهد ..روزی دریاچه ارومیه را بازهم پرآب می بینیم ..بازهم سبزه زارها سبز می گردند .دیگرکودک گرسنه برای لقمه ای نان نگاه معصومانه و مظلومانه اش را به ما نمی دوزد
شاها !شاهنشاها !روزی خدا هم به خانه ما می آید و آن روز روح پاکت شاهد آن خواهد بود که چگونه جسم پاکت را به خانه باز می گردانیم . روزی خدا هم به خانه ما , به ایران ما می آید تا یاریمان دهد که بتکده تو را بسازیم ..می آید تا به ما بگوید که دیگر ناسپاسی بس است ..هرچند ازآن روزی که رفته ای این را بارها و بارها به ما گفته است
روزی خدا هم خدای ما می شود
روزی خدا هم به خانه ما می آید تا بداند که چگونه خلفای ناخلفش جان مردم را درشیشه کرده اند.
روزی خدا به سرزمین ما می آید تا ظلم را ببیند تا ببیند که سالهاست عدالت را می خواهیم سالهاست که می خواهیم سرنوشت خود را تغییر دهیم سالهاست که خونها داده ایم و ستمها دیده ایم اما هرگز مصداق این آیه را ندیده ایم که خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد مگر آن که آن قوم بخواهند
روزی خدا هم به خانه ما می آید تا بداند که سالهاست که چنین می خواهیم
وامروز سالروزکوچ آسمانی توست شاها ! مگر به خدا نگفته ای که چه ستمها بر تو رفته است ؟ مگر نگفته ای که با ایران تو و با ملت ناسپاس تو چه کرده اند !؟
اشکهای سوزان تو به گاه رفتن قلبم را آتش می زند جگرم را می سوزاند و از اشک چشمانم دریای غم می سازد
و خدا همیشه با تو بوده است .
آخر با خلقش مدارا کرده ای همان خلقی که شیطان فریبشان داده تا از بهشت رانده شوند
شاها !به خدایی که کنارتوست و درآغوشش جای گرفته ای بگو که شیطان حاکم بر زمین شده است . به خدا بگو دیگر نه صبری مانده است نه نایی ..به خدایی که کنارتوست بگو که شیطان دانای نادان, لبخند پیروزی سرداده است
شاها !به خدابگو مگرفرشته راباورنداری ؟ سرزمین مقدس تو جولانگاه دیوان و ددان گشته است اگردنیا محل محنت است پس چراآن راآفریده ای ؟
ستم بیدادمی کند ..داد دادمی کند سکوت فریاد می کند چراخداقلب شیطان را شاد می کند ؟

شاها!
تو وطنت را و مردم وطنت را سربلند می خواستی هیهات که آنان سرافکندگی و ذلت را بر غرور و سربلندی ترجیح دادند دشمن را دوست و دوست را دشمن انگاشتند و این روزها نام تو و یاد تو طنین انداز هرکوی و برزن است و آینه روشن تاریخ چه زود حقیقت را آشکارکرده است !
خداوندا!ما را به گناه پدرانمان نسوزان !شاها !به خدا که هنوزهم نمی توانم آن نگاه غم آلودت را به وقت رفتن تحمل کنم نمی توانم آن نگاه را نگاه کنم و فریاد نزنم ..نمی توانم با اشکهای تو اشک نریزم ..لعنت بر نادانی ..لعنت بر ناسپاسی ..لعنت برشیطانی که لباس فرشته برتن کرده هنوزهم ابلهان رامی فریبد
شاها !هنوز انقلاب سپیدت , انقلاب به پا می کند هنوز آن کشاورزی که رعیت ارباب بودو اندک زمانی درخواب بود دعایت می کند, هنوزآن کودک کتابخوانی که مجانی کتاب می خواند صدایت می کندهنوزآن دانش آموزگرسنه ای که با تغذیه رایگان مدارس ذهنش را برای پذیرش فرهنگ و دانش آماده می کرد ازتومی گوید , هنوزآن قله ای که درپای خود جنگلها داشت و آبشارها وبه خورشید فخرمی فروخت از سلطان خود می گوید
شاها !تو به خاک رفته ای اما به خواب نرفته ای ..نمی دانم چرا خدا صدای ما را نمی شنود ؟!نمی دانم چرا خدا برای آمدن به خانه خود این قدر دیر می کند ؟خسته ایم .. گذشته افسوس به جای گذاشته و حال خرابمان وهراس ازآینده قدرت تمرکز و تصمیم گیری را از ما گرفته است
و این بار تاریخ طاقت نیاورد که صد ها سال بعد حقیقت را به کوردلان نشان دهد خیلی زود ابرهای حماقت وجهالت را به کناری زد تا نشان دهد که چگونه گورکنان برای خود گورکنده اندانور سادات
شاها!
توهمیشه بزرگی !توهرگزنرفته ای ..توهمیشه درقلب و روان و اندیشه مان جای داری ..تومظهر عشق و احساس و تقدسی .هنوز صدای امید بخشت به گوش می رسد :کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم ..هرچند این روزها تا حدودی بیدارشده ایم ولی بهتراست که بگوئیم کوروش !بیدارشو !زیرا که ما خفته ایم ..
هرروزکه می گذرد بیش از دیروز دلتنگ تومی گردیم
چهل و دوسال است که از میان ما رفته ای اما صدای تو , یاد تو , آثار و اندیشه های تو هرگز محو نخواهد شد ..تو نشان دادی که می توان هم خود را خواست و هم دیگران را ..اما دیگران خودخواه چنان کردند که ناچارشدی خود را قربانی نادانی آنان کنی تا قربانی نگردند و چه بزرگوارانه به دنیای دنی پشت کردی تا پست اندیشان و پست گوهران بدانند که چه حقیرانه به بزرگ منشی و نیک اندیشی پشت کرده اند!
یادت را نه امروز که همیشه و هرروز..گرامی می داریم ودرانتظاربازگشت خاندان پاکت به سرزمین مقدسمان ایران می نشینیم .به امید روزی که اشک شیطان را ببینیم ونابودیش را احساس کنیم ..به امید روزی که ایرانمان را سراسر گل افشان وگل ریزان کنیم ..به امید روزی که اشکهای زاینده رودهایمان را بخشکانیم تا با گریه های شوق بازهم پرآب شوند به امید روزی که شاهد فقر درسرزمین ثروتها نباشیم .
روانت شاد یادت گرامی باد !ای مظلوم ترین پادشاه تاریخ !
روزی خدا هم به خانه ما می آید تا آن اندک ابلهان حقیری که هنوزهم تو را نمی شناسند آگاه شوند..آن روز ما همه سرود سرورسرمی دهیم وجشن می گیریم ..آن روز ما از شادی می خندیم و تو هم ای شاه جاوید ما شاهانه و شادانه می خندی و خدا هم با ما می خندد ..آری آن روزخدا هم با ما می خندد وچه نزدیک است آن روزوچه نزدیک است !!!

پایان

اریامهر

نویسنده : نادرایرانی
به مناسبت پنجم امردادماه 2581 شاهنشاهی ..چهل و دومین سالروزدیده از جهان فروبستن شاهنشاه آریامهر محمد رضا شاه پهلوی