مرگ روح الله خمینی در خرداد سال ۱۳۶۸ و انتخاب علی خامنهای به عنوان رهبر موقت در یک مجلس فرمایشی و در یک رای گیری ده دقیقه ای، طیف گستردهای از ایرانیان را به این باور رسانده که اینبار نیز با بسته شدن پرونده خامنه ای، فرد دیگری جایگزین او میگردد و حیات نکبت بار جمهوری اسلامی کماکان به صورت افتان و خیزان ادامه خواهد یافت. در اینکه آیا این قیاس به واقیعت نزدیک است و یا بطور کلی مع الفارق محسوب میشود، باید به شرایط امروز ایران در مقایسه با شرایط کشور در سال ۱۳۶۸ اشاره نمود تا بتوان تصویر کلی تری را از این مساله به دست آورد.
اولین مورد مهمی که باید به آن اشاره نمود اینست که خمینی تقریبا ده ماه بعد از نوشیدن جام زهر، پرونده اش بسته شد. جنگ طولانی و فرسایشی با عراق از یکسو عموم جامعه را در بدبختی و نکبت فرو برده بود و از سوی دیگر، سرپوشی مناسب بر فساد، ناکارآمدیها و بی لیاقتیهای رژیم بود. شاید بی دلیل نبود که خمینی گفت: “جنگ برای ما نعمت بود.” البته “ما” خمینی و “ما” ملت ایران قطعا تفاوتها داشت، اما آخوندها توانستند از این ابزار به بهترین شکل ممکن بهره گیرند. همچنین باید به این واقیعت تلخ نیز اشاره کنیم که بسیاری از رانده شدگان سیاسی شرکت کننده در شورش سال ۱۳۵۷ نظیر منقلی-منبریها (ملی-مذهبی ها) هنوز زنده و حضوری پررنگ داشتند. این طیفهای چپ که واقعا میتوان عنوان “سفیه سیاسی” را به آنان اطلاق نمود، در رویای بازگشت به قدرت بودند و تصور کرده بودند که مرگ خمینی باعث گشایش در فضای سیاسی کشور به نفع آنان خواهد شد و خامنهای به آنان اجازه مانور و خودنمایی خواهد داد. از اینرو بود که به فریب مردم ادامه دادند و هیچ حرکت شایان ذکری از آنان دیده نشد. این جماعت نادان و خردباخته گویا فراموش کرده بودند که علی خامنهای دست پرورده هاشمی رفسنجانی است! همان هاشمی که در سقوط دولت بازرگان، استیضاح و برکناری بنی صدر و سرکوب سایر یاران انقلابی دیروز خود کارهای بسیار کرده بود. ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که درصد بالایی از مردم کشور در سال ۱۳۶۸ هنوز باورمند به نظام بودند و اکثریت جامعه به باور براندازی نرسیده بود.
عامل مهم دیگر، حضور و نقش پررنگ هاشمی رفسنجانی پس از مرگ خمینی بود که امروز جزء شخصیتهای حذف شده این نظام به شمار میرود. او توانست با نقل قولی دروغین از خمینی، علی خامنهای را به رهبری موقت برگزیند و بدین ترتیب اوضاع را آرام کند و نظام را از بحران جانشینی خمینی در سال ۱۳۶۸ به سلامت عبور دهد. نباید فراموش کرد که باز این اکبر هاشمی رفسنجانی بود که در خطبههای نماز جمعه تهران بعد از وقایع سال ۱۳۸۸ توانست با شیادی ویژهای که فقط در رفسنجانی دیده میشد، اوضاع را آرام کند و نظام را از بحران پیش آمده برهاند. بنابراین سخن گزافی نیست اگر بگوییم که امروز جای “مرد عبور از بحران” جمهوری اسلامی خالی است و دیگر نمیتواند خدماتی از آن دست را به این نظام قرون وسطایی ارائه نماید.
یکی دیگر از عوامل مهمی که نباید از قلم انداخت، وجود و حضور شارلاتان های استمرارطلبی همچون خاتمی، حجاریان، عبدی و تاجزاده است که به مدت دو دهه با بازی به اصطلاح اصلاحطلبی، اکثریت جامعه را فریب دادند و بر عمر این رژیم قرون وسطایی افزودند. پروژهای که ابراهیم یزدی خائن، حجاریان، عبدی و تاجزاده منحوس نقش پررنگی در طرح ریزی آن ایفا نمودند و نتیجه آن، بیرون آمدن آخوند شیادی همانند خاتمی (روباه قهوه ای) از صندوق انتصابات جمهوری اسلامی بود. این جماعت استمرارطلب نیز با موضع گیریهای شرم آور خود نسبت به وقایع دیماه ۹۶ و آبان ۹۸، چهره واقعی خود را به مردم نشان دادند. اکنون اکثریت مردم ایران نیک دریافته اند که حتی اگر رهبر بعدی این حکومت قرون وسطایی از طیف استمرارطلبان نیز برگزیده شود، تعدیل و گشایشی در فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور رخ نخواهد داد. در نتیجه بازی برای این طیف مزور نیز به پایان رسیده است و این جماعت نابکار نیز نمیتوانند نجاتبخش جمهوری اسلامی پس از مرگ خامنهای باشند.
مساله مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد، پرورش نسلی در جمهوری اسلامی است که اینک بیش از نیمی از جامعه ایران را تشکیل میدهد و به تعبیر زنده یاد مانوک خدابخشیان، دی-ان-ای آن با این رژیم کاملا در تضاد است. این نسل، بیشتر در تلاش برای احیای هویت ملی خود و بازیابی پیوندهایش با فرهنگ و تاریخ کهن ایران دارد تا حرکتهای نابخردانه و اندیشه جهان وطنی نسل پیشین خود. پیشرفتهای چشمگیر در حوزه ارتباطات در طول سه دهه اخیر نظیر اینترنت نیز به ارتقای آگاهی عمومی این نسل کمک شایانی نموده و بیش از پیش به نفرت و انزجار عمومی آنها از حاکمیت افزوده است. اکنون به درستی از ملایان فاسد و بی لیاقت میپرسند که چرا باید وضعیت زندگی آنها پس از ۴۳ سال از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، ۳۴ سال پس از اتمام جنگ و ۳۳ سال رهبری علی خامنهای اینگونه باشد؟ تصویر کلی بیانگر این حقیقت است که حاکمیت، اقبال عمومی و حمایت مردمی خود را نیز در قیاس با سال ۱۳۶۸ بطور قابل توجه و چشمگیری از دست داده است.
نکته حائز اهمیت دیگر، باندهای قدرتی هستند که در طول دوره رهبری علی خامنهای تشکیل شده، انسجام یافته و قدرت بی حد و حصری گرفته اند. یکی از این باندهای قدرت، سپاه پاسداران است. پس از مرگ خمینی، این ارگان بی خاصیت و دردسر ساز به عنوان نیرویی شناخته میشد که هم با مشکلات اقتصادی فراوان دست و پنجه نرم میکرد و هم صدمات و تلفات فراوانی را در طول جنگ هشت ساله با عراق متحمل شده بود. اما امروز، این ارگان خود را آنگونه بازسازی نموده که تقریبا بر هشتاد درصد از اقتصاد کشور چنگ انداخته، قضات دادگاهها را عزل و نصب نموده و مجلس و دولت را بطور کامل در کنترل خود گرفته است. به عبارت دیگر، بازوهای سیاسی، اقتصادی، قضایی و نظامی اکنون در اختیار این باند است و به مدد این عوامل توانسته رسانهها را نیز در کنترل خود بگیرد. البته باندهای دیگر هم هرکدام در طول این مدت بیکار ننشسته و هرکدام به یارگیریهای خود مشغول بوده اند. با این چشم انداز، آنچه به نظر میرسد اینست که پروسه جانشینی خامنهای یک پروسه پر آشوب و خونین باشد و حذفهای بسیاری رخ دهد.
از دیگر عوامل مؤثر در مقطع کنونی، تغییر معادلات جهانی است. جنگ روسیه و اوکراین و بحران انرژی حاصل از آن در جهان و مخصوصاً در اروپا، گرگها را به جان هم انداخته است و جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند حمایت هر دو طرف را داشته باشد.
در نتیجه، یا باید بطور کامل به طرف روسیه و چین چرخش کند و یا بطور کامل به طرف اتحادیه گلوبالیستی اروپا و متحدان غربی آن. همانگونه که در یکی از مقالات پیشین تحت عنوان “جمهوری اسلامی در باتلاق جنگ روسیه و اوکراین” اشاره نمودیم، ملایان حاکم در تهران هر طرف را که برگزینند، طرف دیگر قادر خواهد بود که به سادگی طومار حکومت آنان را در هم بپیچد. رهبری علی خامنهای در این مورد نیز واقعا در نوع خود بی نظیر است که اینک حکومت جمهوری اسلامی وابستگی مطلق به شرق و غرب عالم پیدا کرده است. مرگ ملکه بریتانیا و حذف او از صحنه سیاست جهانی نیز باعث شده که این حکومت قرون وسطایی یکی دیگر حامیان قدرتمند خود را از دست بدهد. همچنین هرگونه جنگ احتمالی بین چین و تایوان و ایجاد یک بحران جدید و استراتژیک در جهان که شاید بتوان نام “بحران میکروچیپ ها” را بر آن نهاد، به شکاف هر چه بیشتر بین چین و روسیه از یکسو و اتحادیه گلوبالیستی اروپا و متحدان غربی آن از سوی دیگر دامن خواهد زد و کار را برای جمهوری اسلامی دشوارتر خواهد نمود. از طرف دیگر، افتضاح بایدن و سایر دموکراتها در تقلبهای وسیع انتخاباتی سال ۲۰۲۰ میلادی و ناکارآمدی حیرت آور دولت بایدن در حل مشکلات جهانی، این حزب را به پایینترین درجه از محبوبیت در بین آمریکاییان تنزل داده و احتمال پیروزی جمهوری خواهان حامی پرزیدنت ترامپ را در انتخاباتهای پیش رو بطور چشمگیری افزایش داده است که این نیز به نوبه خود پیام ناخوش آیندی برای ملایان حاکم در تهران به شمار میرود. به هر حال تصویر کلی که این معادلات به دست میدهند، بیانگر اینست که شرایط امروز تعیین جانشین برای علی خامنهای در مقایسه با آنچه که بعد از مرگ خمینی در سال ۱۳۶۸ به وقوع پیوست، دستخوش تغییرات شگرفی شده است.
ثبت ديدگاه