نگاهی به آنچه تاکنون بر انقلاب زن – زندگی – آزادی گذشته است / کوروش و.
نگاهی به آنچه تاکنون بر انقلاب زن – زندگی – آزادی گذشته است
بیش از نه ماه از انقلابی که ذیل نام زن – زندگی – آزادی در ایران آغاز شده میگذرد و ملت ایران مخصوصاً در داخل کشور با صدایی رسا خواستههای خود را در خیابانها فریاد زده اند. اما فراز و فرودهای این خیزش انقلابی باعث شده که تاکنون موضع گیریهای متفاوتی را هم از طرف دولتهای خارجی و هم از طیف به اصطلاح اپوزیسیون خارج کشور شاهد باشیم. در این نوشتار قصد داریم که با تمرکز بر فضای بیرون کشور، به بررسی اجمالی آنچه که تاکنون بر این خیزش انقلابی گذشته بپردازیم.
الف) بازگشت اتحادیه اروپا و سایر حامیان خارجی جمهوری اسلامی به تنظیمات کارخانه
هر زمان که خیزشی در ایران شکل میگیرد، دولتهای غربی در ابتدا طبق روال معمول سکوت اختیار میکنند تا برایشان مشخص شود که آیا جمهوری اسلامی میتواند از پس آن برآید و اوضاع را در همان چند روز اول تحت کنترل دوباره خود درآورد یا خیر. این سکوت و بایکوت خبری رسانههای آنها به نوبه خود، چراغ سبزی به ملایان حاکم در ایران است تا در همان چند روز نخست، دست به یک خشونت افسار گسیخته بزنند. در خیزش اخیر نیز دولتهای غربی در ابتدا همین سیاست را در پیش گرفتند، اما با آمدن ایرانیان مقیم آن کشورها به خیابانها و تظاهراتهای گسترده آنها، دولتهای غربی بالاخره مجبور شدند تا سکوت خود را بشکنند. معترضان داخل و خارج کشور به صورتی هماهنگ و هدفمند، خواستههای خود را از دولتهای غربی بسیار روشن و صریح بیان کردند که عبارت بودند از: پایان دادن به حمایت از جمهوری اسلامی، اضافه کردن سپاه پاسداران به فهرست گروههای تروریستی، اخراج سفرای جمهوری اسلامی از آن کشورها و فراخواندن سفرای خود از ایران، مسدود کردن حسابهای بانکی ملایان و انگل زادههای آنها در آن کشورها که اقداماتی عملگرایانه و در راستای حمایت حداکثری از ملت ایران به شمار میرفت. ولی علی رغم پافشاری ایرانیان داخل کشور و راهپیماییهای پر تعداد و گسترده ایرانیان خارج کشور، مخصوصاً در کانادا و اروپا، این کشورها حاضر نشدند که به این خواستهها تن بدهند و در مقابل به کلی گویی، حرافی، ابراز نگرانیهای شدید و شوآف بسنده نمودند. آنچه اکنون به وضوح میتوان دید اینست که با فروکش کردن موقت شعلههای انقلاب اخیر، اروپاییان بی پرنسیب و فرصت طلب بار دیگر به منزل اول خود که همان معامله و همکاری با ملایان جانی است بازگشته اند. یکی از آخرین این موارد، تبادل اسدالله اسدی دیپلمات تروریست رژیم اسلامی با یک شهروند بلژیکی زندانی در ایران بود. این مساله بدین دلیل حائز اهمیت است که اسدالله اسدی در دادگاه بلژیک محکوم و حکم او صادر شده بود. در حالیکه دولت بلژیک بدون در جریان گذاشتن پارلمان و دادگستری آن کشور و بصورتی کاملا خودسرانه این تبادل را به انجام رسانید. از یکسو حاجا لحبیب وزیر امور خارجه بلژیک در پارلمان آن کشور در حمایت از زنان مبارز ایران اقدام به شوآف و قیچی کردن موهای خود مینماید، اما چند ماه بعد همین فرد به همراه نخست وزیر بلژیک نقشی اساسی در تبادل اسدالله اسدی و همچنین صدور روادید سفر به بلژیک برای زاکانی سرکوبگر و تیم تروریست همراهش ایفا میکند! تنها دو روز پس از این تبادل، معاون امور بین الملل و حقوق بشر وزارت دادگستری جمهوری اسلامی اعلام کرد که مذاکراتی نیز با مقامات سوئد در جریان است تا زمینه آزادی حمید نوری و بازگشت او به ایران را فراهم کنند. اگر این اتفاق رخ دهد، باید منتظر ماند تا مشخص شود که او با کدام شهروند سوئدی زندانی در ایران مبادله میشود. در طول این مذاکرات و مبادلات هم معمولا یک کشور ثالث نقش آفرین است. مبادله کلوتید ریس فرانسوی که در جریان وقایع سال ۸۸ در ایران بازداشت گردید با علی وکیلی راد یکی از قاتلین زنده یاد دکتر شاپور بختیار، مثالی روشن بر این متد کهنه و نخ نما به شمار میرود. هیچ بعید نیست که دولتهای غربی در راستای کمک به جمهوری اسلامی، هر از گاهی یکی از شهروندان خود را با هماهنگی که از قبل انجام شده تحت عنوان خبرنگار، محقق و یا فعال حقوق بشر و غیره روانه ایران کنند تا پس از دستگیری و رسانهای شدن خبر آن، بهانهای برای تبادل و همکاری با ملایان حاکم در تهران بیابند. اگر مبادلهای هم در کار نباشد، مذاکرات پشت پرده در یک کشور ثالث به انجام میرسد نظیر آنچه در دوران حسین اوباما در سال ۸۸ از طریق مذاکره با مقامات جمهوری اسلامی در عمان اتفاق افتاد. در حال حاضر هم با فشار بایدن به دولت کره جنوبی، زمزمههایی در ارتباط با آزادسازی حدود هفت میلیارد دلار از سرمایههای بلوکه شده ملت ایران در آن کشور به گوش میرسد. به هر حال، حامیان خارجی این رژیم قرون وسطایی تاکنون تمام تلاش خود را به کار گرفته اند تا بساط حکمرانی این ملایان فاسد و خائن ادامه یابد.
ب) افتادن نقاب از چهره باقیمانده اپوزیسیون تقلبی و صادراتی بیرون کشور
با شروع انقلاب ۲۵۸۱ و شدت گرفتن آن، نیاز به یک سیستم رهبری منسجم بیش از پیش ملموس تر گردید. لذا بحث حمایت حداکثری از شاهزاده رضا پهلوی و وکالت به ایشان مطرح شد. از طرفی، شاهزاده رضا پهلوی از تمام فعالان سیاسی و اپوزیسیون خارج کشور درخواست کردند که از بین خود نمایندگانی برگزینند تا همراه ایشان و در قالب بدیلی برای جمهوری اسلامی بتوانند با دولتهای خارجی وارد گفتگو شوند. ولی خیلی زود مشخص شد که بسیاری از این جماعت دغل باز همچون همیشه به جای مبارزه با جمهوری اسلامی به سنگ اندازی در مسیر شاهزاده رضا پهلوی مشغولند و از آنجا که در بین اکثریت مردم ایران هم فاقد محبوبیت لازم هستند، لذا پیروزی خود را در شکست دیگران جستجو میکنند و این شعر مولانا را برعکس زمزمه میکنند که
ما برای فصل کردن آمدیم
نی برای وصل کردن آمدیم
نتیجتا، حملات به شخص شاهزاده رضا پهلوی شدت گرفت و ایشان را متهم به تکروی کردند و بلافاصله بیانیهای صادر نمودند که حاضر نیستند از شاهزاده حمایت کنند، اما دریغ از اینکه این جماعت بی مایه بتواند از بین خود چند نماینده را برگزیند. شوربختانه، تریبونهای مختلف آیت اللههای رسانهای فارسی زبان نیز اکثرا و بطوری هدفمند در اختیار آنان قرار گرفت تا بتوانند به لجن پراکنیهای خود ادامه دهند. برای اینکه بتوان تصویر بهتری از این رفتار رسانهها به دست آورد، به ذکر یک مثال بسنده میکنیم که خانم نرگس توسلیان، دختر خانم شیرین عبادی عضو هیات تحریریه ایران اینترنشنال میباشد. روندی که کمابیش برای سایر استمرارطلبان سابق و فعلی نیز برقرار است و در تمام رسانههای فارسی زبان و غیر فارسی زبان نفوذ کرده اند. نکته قابل توجه اینست که در بین مخالفان این طرح شاهزاده میتوان تمام ایران ستیزان را یافت. از تجزیه طلبانی همچون علی جوانمردی و هیمن سیدی گرفته تا استمرارطلبان حکومتی نظیر گنجی و سروش، مجاهدین و چریکهای فدایی خلق، منقلی – منبریها (ملی – مذهبی ها) و کمونیستهایی که متاسفانه هنوز در حال نفس کشیدن هستند. علی جوانمردی حتی تا جایی پیش رفت که شاهزاده رضا پهلوی را مستقیما تهدید و عنوان کرد که “آقای پهلوی بزرگترین مانع بر سر راه اتحاد است و باید این مانع از سر راه برداشته شود”. او همچنین در مصاحبهای که به زبان کردی انجام داده است، از شورش ۵۷ اینگونه دفاع میکند که سقوط شاه فقید راه را برای رسیدن ملت کرد به حقوق خود هموارتر نمود. البته به این لیست باید افرادی همچون فرج سرکوهی را نیز اضافه نمود که گمان میکنند در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند، ولی در واقع باید گفت که هنوز مشغول مبارزه با خاندان پهلوی هستند تا مبارزه با جمهوری اسلامی. در یک کلام، مخالفین این طرح عبارت بودند از نکبت غالب (ملایان حاکم در تهران) و نکبتهای مغلوب (مابقی شورشیان پنجاه و هفتی رانده شده از قدرت) که بار دیگر با یکدیگر هم پیاله شدند.
در نهایت، شاهزاده رضا پهلوی به همراه نازنین بنیادی، حامد اسماعیلیون، عبدالله مهتدی، مسیح علینژد، شیرین عبادی، گلشیفته فراهانی و علی کریمی گروه همبستگی برای دموکراسی و آزادی در ایران را پایه گذاری و منشور آن را نیز پس از مدت کوتاهی منتشر نمودند. این منشور تاکنون مورد نقدهای فراوانی قرار گرفته است، اما در مجموع باید به دو نکته مهم در رابطه با آن اشاره کرد. نخست آنکه، حتما ایراداتی به این منشور وارد است که با کار بیشتر بر روی آن میشد نواقص آن را برطرف نمود، ولی نباید فراموش کرد که این منشور با توجه به نیازهای مبرم جامعه به آن و همچنین در زمانی که مردم کف خیابانهای ایران بودند آماده و ارائه گردید تا زمان از دست نرود. دوم آنکه، نام گلشیفته فراهانی و علی کریمی به عنوان امضاکنندگان اولیه این منشور دیده نمیشود که به نوبه خود بسیار پرسش برانگیز است. به هر حال، این گروه توانست تا حد قابل ملاحظهای موفق عمل کند. به عنوان مثال در کنفرانس امنیتی مونیخ، به جای جمهوری اسلامی از این گروه دعوت به عمل آمد که در نوع خود واقعا بی سابقه بود.
اما از آنجا که از دل یک جمع اضداد هرگز اتحادی حاصل نمیشود، رفته رفته نشانههای شکاف در این جمع آشکار گردید. برای نمونه، حامد اسماعیلیون یکی از اعضای شورای همبستگی بدون در نظر گرفتن آنچه مردم کف خیابانهای ایران شعار میدهند و همچنین بدون هماهنگی با دیگر اعضای شورا از دولت کانادا درخواست نمود که سپاه را در لیست گروههای تروریستی قرار ندهد، چراکه به زعم او این اجحافی است به کسانیکه خدمت سربازی خود را در سپاه انجام داده اند. به همین دلیل بود که وقتی مسیح علینژاد در کانادا و در سالن همایش “اتحاد ملی برای ایرانیان” از دولت آن کشور به خاطر قرار ندادن سپاه در لیست گروههای تروریستی به شدت انتقاد کرد، دبیر پارلمانی وزارت امور خارجه کانادا به نشانه اعتراض سالن همایش را ترک کرد و عنوان نمود که حتی از همین شورای همبستگی نیز یک صدای واحد شنیده نمیشود. مساله دیگر، موضع همیشگی دو پهلوی اسماعیلیون نسبت به فرقه رجویه است که هرگاه از او در اینباره پرسش میشود، به جای یک پاسخ صریح، یک پاسخ گنگ و دو پهلو میدهد که این نیز در نوع خود قابل تامل است. البته عملکرد او را در تظاهراتهای ایرانیان اروپا و کانادا علیه جمهوری اسلامی و نحوه برخورد او با پادشاهی خواهان را هم تاکنون چندین و چندبار شاهد بوده ایم.
یکی دیگر از عواملی که باعث انشعاب در این شورا گردید، عدم شفافیت در عملکرد برخی از اعضای این شورا با مردم ایران بود. برای نمونه، اسماعیلیون و مهتدی، شاهزاده رضا پهلوی را متهم میکنند که گفتگوهای محرمانه داخل این شورا را به بیرون درز داده اند و همچنین در پاسخ به نپذیرفتن لیست پیشنهادی شاهزاده رضا پهلوی هم عنوان میکنند که در حال تکمیل نحوه گزینش اعضای جدید بوده اند. در پاسخ به این دو نفر باید گفت که اولا شاهزاده رضا پهلوی از ابتدا فرمودند که یکی از وظایف این شورا شفافیت آن است و هیچ چیزی در ارتباط با نحوه عملکرد این شورا نباید از ملت ایران پنهان شود. ثانیا، اسماعیلیون و مهتدی هنوز زیر پایشان محکم نشده بود، گزینشهایی از جنس جمهوری اسلامی به راه انداخته بودند. نمونه دیگر اینست که عبدالله مهتدی عنوان کرده که در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ میلادی به همراه تعداد دیگری از رهبران احزاب کرد ملاقاتهایی با نمایندگان جمهوری اسلامی در نروژ داشته است، ولی چون متعهد شده که حرفی نزند، نمیتواند صحبتی از محتوای آن گفتگوها ارائه دهد. بجاست از ایشان پرسید که این دیگر چه صیغهای از خیانت و مخفی کاری است؟! یعنی دقیقا در سالهای اخیر و عمدتا پس از دیماه ۹۶ که ملت ایران از این نظام قرون وسطایی عبور کرده است، مهتدی و یارانش نه تنها که با عوامل جمهوری اسلامی دیدارهای محرمانه داشته اند، بلکه حتی بنا به قولی که داده اند، راجع به آن دیدارها هم نمیتواند حرفی بزنند که واقعا در نوع خود پدیدهای منحصر به فرد به شمار میرود.
اتفاق دیگری که باعث شد چهره واقعی این اپوزیسیون تقلبی و صادراتی بهتر از گذشته برای ملت ایران آشکار شود، مساله دعوت رسمی دولت اسراییل از شاهزاده رضا پهلوی و سفر ایشان به آن کشور بود. بطور کلی این جماعت بی مایه، در سه دسته به شاهزاده رضا پهلوی حمله کردند. دسته اول را افرادی تشکل میدادند که به لحاظ نگاه ایدئولوژیک، رونوشت برابر با اصل جمهوری اسلامی در مساله اسراییل ستیزی هستند. دسته دوم، افرادی بودند که شاهزاده رضا پهلوی را متهم کردند که ایشان پشت درهای بسته، منافع کشور و ملت ایران را با اسراییلیها مورد معامله قرار داده اند. سخنی به غایت مهمل که مرغ پخته در دیگ را به خنده میاندازد. در پاسخ به این دسته از ایران ستیزان باید یادآوری کنیم که اولا شاهزاده رضا پهلوی هم اکنون در قدرت سیاسی نیستند و کشور و دولت در اختیار ایشان نیست که بخواهند یا بتوانند معاملهای بر سر منافع ملی ایران با دولت اسراییل و یا هر دولت دیگری داشته باشند. ثانیا، امروز برای مردم ایران، دیگر هیچ شکی در ایران دوستی خاندان پهلوی باقی نمانده است. ثالثا اگر این جماعت واقعا به فکر منافع ملی ایران و ایرانی بودند، میبایست زمانیکه کشور فروشیهای دولت حسن روحانی و وزیر امور خارجه او جواد ظریف در جریان بود هم یک صدایی از آنها شنیده میشد؛ نه اینکه فقط نظاره گر ماجرا باشند. در آخر، دسته سوم شامل افرادی بود که عنوان کردند این سفر در آن زمان ضروری نبود. بجاست از این دسته پرسید که اولا ضرورت ماجرا را چگونه تعریف میکنند و ثانیا چرا از فرصت پیش آمده نمیبایست استفاده میشد؟
سخن پایانی
اکنون برای اکثریت ملت ایران و تمامی نیروهای ملی حاضر در صحنه مبارزه با جمهوری اسلامی آشکار شده است که افراد و گروههایی از این دست، از تجزیه طلبان خجالتی (هواداران جمهوری فدرال) گرفته تا بقیه شورشیان ۵۷ چه هدفی را دنبال میکنند. همان افرادی که در سال ۵۷ و در ضدیت با شاه فقید به زیر عبای خمینی خزیدند، امروز نیز در ضدیت با فرزند ایشان یعنی شاهزاده رضا پهلوی به زیر عبای خامنهای خزیده اند. اما این جماعت نادان و خردباخته گویا قرار نیست که از تاریخ پندی بیاموزد و فراموش کرده که اینبار با نسلی بسیار متفاوت نسبت به سال ۵۷ روبروست. نسلی که هم عملکرد نکبت بار آنها را در طول چهار دهه اخیر تجربه نموده و هم دروغهایی را که آنها در سال ۵۷ در راستای براندازی حکومت پادشاهی به خورد جامعه دادند، برایش آشکار شده است. در نتیجه، میتوان گفت که در پایان یک دوی ماراتن با این ایران ستیزان هستیم و این زمان نیز لازم بود تا به قول معروف ماسک ها برافتد و چهره واقعی آنها برای ملت ایران بطور کامل آشکار شود. همچنین باید به این نکته مهم نیز اشاره کنیم که ما ملت ایران در فاز رهایی از رژیم قرون وسطایی ملایان، تنهای تنها هستیم و باید خود به حیات نکبت بار این رژیم پایان دهیم. آنچه ما را در رسیدن به این هدف کامیاب و زمان رسیدن به آن را سریع تر میکند، ورود قشر خاکستری به صحنه در ایجاد یک خیزش میلیونی تمام کننده، قوی تر کردن صدای ملیگرایی و کنار زدن افراد و گروههای ضد ملی میباشد. همچنین باید در نظر داشت که “اتحاد با همه” هرگز و هرگز امکان پذیر نخواهد بود و صرفا اتلاف وقت، تحمیل هزینه بیشتر به کشور و ملت و حیات طولانی تر جمهوری اسلامی را در پی خواهد داشت.
درود کما با مرگ مغزی فرق دارد وتشخیص قطعی مرگ مغزی راحت نیست امیدوارم خداوند به ما رحم کند وبه این دختر سلامت وطول عمر عطا فرماید به نظرم اگر دکترها گفتن مرگ مغزی فورا نباید قبول کرد وباید چندین متخصص مختلف از بیمارستانهای مختلف نظر بدهند جملاتی مثل اینکه به نظر میرسد مرگ مغزی قطعی باشد جملات علمی نیست چون به نظر میرسد دیگر قطعی نیست ببینید وقتی آقای حجاریان ترور شد فکر کنم پرفسور قاجار بود اومد وایشون رو نجات داد الان حضور ذهن ندارم الان هم باید فورا متخصصهای ماهر مغز واعصاب به داد آرمیتا برسند
درباره خبر خبرگزاریهای داخلی درباره مرگ مغزی آرمیتا گراوند
در - پاسخ دادن
ببینید مرگ مغزی با کما فرق دارد از طرفی هم بسیار بهم شبیه هست واینکه خبرگزاریهای داخلی میگن آرمیتا عزیز مرگ مغزی شده چون پزشکش گفته به نظر من به حرف یک پزشک یا دوپزشک نباید اکتفا کرد چون در تشخیص ممکن است اشتباه کنند ما باید درخواست کنیم بهترین متخصصان وبهترین جراحان مغز واعصاب ایران بروند پرونده رو بررسی کنند که ببینند الان وضعیتش چی هست وبهترین درمان ممکن رو هرچه سریعتر پیدا کنند
درود کما با مرگ مغزی فرق دارد وتشخیص قطعی مرگ مغزی راحت نیست امیدوارم خداوند به ما رحم کند وبه این دختر سلامت وطول عمر عطا فرماید به نظرم اگر دکترها گفتن مرگ مغزی فورا نباید قبول کرد وباید چندین متخصص مختلف از بیمارستانهای مختلف نظر بدهند جملاتی مثل اینکه به نظر میرسد مرگ مغزی قطعی باشد جملات علمی نیست چون به نظر میرسد دیگر قطعی نیست ببینید وقتی آقای حجاریان ترور شد فکر کنم پرفسور قاجار بود اومد وایشون رو نجات داد الان حضور ذهن ندارم الان هم باید فورا متخصصهای ماهر مغز واعصاب به داد آرمیتا برسند
ببینید مرگ مغزی با کما فرق دارد از طرفی هم بسیار بهم شبیه هست واینکه خبرگزاریهای داخلی میگن آرمیتا عزیز مرگ مغزی شده چون پزشکش گفته به نظر من به حرف یک پزشک یا دوپزشک نباید اکتفا کرد چون در تشخیص ممکن است اشتباه کنند ما باید درخواست کنیم بهترین متخصصان وبهترین جراحان مغز واعصاب ایران بروند پرونده رو بررسی کنند که ببینند الان وضعیتش چی هست وبهترین درمان ممکن رو هرچه سریعتر پیدا کنند