رضا شاه فراتر از یک معجزه گر

رضا شاه

هنوزنمی دانم تو درکدامین مکتب درس خوانده ای که آن چه را که دانسته ای دیگران دهها سال بعد به سختی دانسته اند و آن چه را که به آن عمل کرده ای دیگران ازآن گریزان بوده اند و درکش نکرده اند.نمی دانم چرا بعضیها , اندک شمارانی دوستت نمی دارند و ازتو به بدی یاد می کنند درحالی که ادعای میهن پرستی و مردم دوستی دارند , نه مردم رامی شناسند ونه میهن را , فقط از روی عادت و پزدادن و این که این روزها میهن پرست بودن مد شده و به اصطلاح کلاس دارد چنین می کنند
رضا شاه نه یک امام زمان بلکه پیامبر زمان بود . درعصرروشنگریها و ارتباطات با این همه وسایل حمل و نقل و درهم آمیختگی فرهنگی و تقابل دانشها ..هنوزهم پوسیده افکار و افکاری ارتجاعی هستند که نمی توانند رضا شاه و زمان او را درک کنند
چرا می توان گفت که رضا شاه ستاره قرن چهاردهم خورشیدی یا قرن بیستم میلادی ایران زمین است ؟او فراتر از یک معجزه گرعمل کرد .آیا تا به حال کسی را دیده اید که درآن واحد با سیل و زلزله و طوفان پیکارکند و با اعتماد به نفس بالا, خود را نه تنها ازچنگشان برهاند بلکه افق تازه و روشنی به روی دیگران هم بگشاید که آنها هم راه پیروزی برمشکلات و رسیدن به آینده ای روشن را بیاموزند ؟معجزه گربودن کوروش زمان , این ابرمرد تاریخ ایران آریایی , زمانی بیشترثابت می شود که بدانیم اودرمیان ظلمات و با حداقل امکانات با این همه سختی و ناملایمات پیکارکرده است وپیروزشده است .
کاش داستانهایی که درباره ماشین زمان می نویسند واقعیت می داشت تا من خودرابه آن روزها برسانم . روزهایی که مثل امروز نه اینترنتی بود و نه رادیو و تلویزیونی و نه تلفن خانگی ونه موبایلی و ..که این چنین مردم جهان درثانیه ای ازحال هم باخبرشوند .آن روزها برای آن که خود را از جنوب به شمال ایران برسانی باید از شما ل غربی ایران وآذربایجان و ارمنستان کنونی خود را به گیلان می رساندی و ازآن جا به مازندران می رفنی .چه روزگارانی بودآن روزها !..کاش ماشین زمان مرا به آن روزهای باصفامی برد و رضا شاه با ایمان و میهن پرستمان رامی دیدم که با هیبت و صلابت خود چگونه گردنکشان را برجای می نشاند . هیچکس نمی تواند و نباید که بگوید رضا شاه خشن بود و زورگو ..می گفتند و می گویند که او قلدربود . اما درقلدریهایش آن چنان محبت و ایمان و قدرت و اندیشه و مظلوم دوستی وجود داشت که وقتی به فلسفه رفتارش فکرمی کنیم و آن را با امروز لجن مال شده خودمقایسه می کنیم به خوبی درمی یابیم که حرکات او جز مهر و محبت و خوبیها و رفاه را برای همگان و نیکان خواستن چیزی نبوده و این مرد شریف, انگیزه ای جز اصلاح جامعه نداشته است . کاش امروزمیان مابود کاش دمی به آن روزگاران می رفتیم و حسش می کردیم تا این چنین ناسپاس نباشیم تا بوی زندگی و طبیعت بکر را از ایران مقدس آن روزهایمان احساس کنیم . البته شاید به ماشین زمان هم نیازی نباشد .چند سال پیش درآلاشت چنین احساسی راداشتم .بین هشتاد تا نوددرصد این شهر همان حس و حالت و رنگ و بوی گذشته ها را داشت .خانه های خشتی , حلبهای زنگ زده سقفها ..دورنمای زیبا و بهشتی ..حرکت چوپان و صدای زنگوله های گوسپندان و صدای بع بع آنان به وقت طلوع آفتاب و خورشیدی که ازپشت کوههای بلند سربرآورده و به طبیعت لبخند می زد , مرا با خود به گذشته ها برده بود .کاش تاریخ را قبل ازنوشته شدن می خواندیم .کاش آن هنگام پدران و مادرانمان می دانستند که رضا شاه معجزه زمان بود .!کاش آن روزها خیلیها به این پی می بردند که آن حجابی را که رضا شاه دریده است کشف ضد دین وعلیه اعتقاد مردم یا شروع بی بند و باری نبوده است .!کاش می دانستند که با حجاب جهل و نادانی پیکارکرده است !و چه باشکوه و قاطعانه و با اعتماد به نفسی بالا نیمی ازجمعیت کشور را به این خود باوری رساند که می توانند در سازندگی کشور سهیم باشند .
چه بگویم که ازآن دوران هرچه بگویم و هرچه بنویسم کم گفته ام و کم نوشته ام .کجاست آن دورانی که از زندگی می شد بوی زندگی را احساس کرد ؟کجاست آن زمانی که قدرداشته ها را می دانستند و ناسپاسی نمی کردند .کاش آرامش و رفاه ملکه ذهن نمی گردید تا خاک بر سر ریزان دراین اندیشه نباشند که شرایط همیشه این چنین بوده است .
رضا شاه !ای بزرگ مرد تاریخ !تو درغربت جان سپردی داشته ها و ند اشته ها را بر جای گذاشتی و مشتی خاک وطن با خود به دیاربیگانگان بردی تا یاد و بوی وطن را همیشه با نفس و جان خود احساس کنی .قلب میلیونها ایرانی را شاد کردی اما با قلبی شکسته و آزروی اجبار سرزمینت را ترک کردی ..لعنت براستعماری که استقلال ایران را نمی تواند ببیند .

رضا شاه

سرزمین من , ایران من , بوی تورامی دهد .چقدرپروازرادوست می دارم .پروازبرسرزمین تو , پروازبرسرزمین ما .. چه زیباست وقتی خط آهنها را می بینم که دل کوهها را می شکافند و جنگلها و دشتهای پیرامون آن زیر آسمان آبی , آفتاب و باران را صدامی زنند و زندگی را ..می دانی چه می گویند ؟می دانی چه می شنوم ؟فریادمی زنند که رضا شاه روحت شاد .. روحت شاد چه زیباست بهشت زادگاه تو و زادگاه بهشتی تو .. مشتی خاک وطن باخودبردی چه احساس زیبایی !چه زیباست و مهربانانه وقتی که قدرت را چون پتکی برسر زورگویان ستمگروارد می کنی تا مهربانان جامعه آسوده زندگی کنند
وخوب می شناختی انسانهایی را که جنبه مورد عنایت قرارگرفتن را ندارند و می دانستی که با آنهایی که حرف زورو چماق را می فهمند باید به همین گونه عمل کرد .
روحت شاد ای پدرایران نوین !امیدوارم روزی برسد که ملت ما به جایی برسد که بتواند آگاهی و بیداری را به خوبی به نسل بعدی خود انتقال بدهد که مفت و آسان , داشته ها را برباد ندهند و رشته ها را پنبه نکنند .به امیدآن روز .. پایان

نویسنده : نادرایرانی
به مناسبت چهارم امردادماه 2582شاهنشاهی
هفتادونهمین سالروزدرگذشت رضاشاه بزرگ