پاسخی درخور به کسانی که دانسته یا نادانسته یکی از بزرگترین دروغ ها و تقلبات در گزارش تاریخ ایران را ،بیان می کنند:

روغ ها و تقلبات در گزارش تاریخ ایران
این گروه می گویند تمام افتخارات ایران متعلق به بعد اسلام است چرا که پیش از اسلام ایران هیچ دانشمندی نداشت و همگی بعد از وروداسلام ناب محمدی به ایران پیدا شدند!
اولا ایران باستان و پیش از اسلام به حدی دانشمند داشت که توانستند اولین کشت گندم در جهان را انجام دهند، اولین آسیاب جهان را بسازند،داس و چرخ آب کشی(دَلو) را اختراع کنند،بزرگترین ساختمان جهان قدیم را ،۲۵ قرن پیش بسازند و اولین قوانین حقوق بشر را بنویسند! سازهای دلنوازی چون تار،سه تار و ویولون را ساخته و ترانه های زیبایی خلق کنند به گونه ای که در دربار خسروپرویز باربُدها و نکیسا ها و… به آفرینش دستگاه های موسیقی و ترانه هایی اهورایی پردازند،همان آواز و سروده هایی که پس از حمله اعراب به قول زنده یاد زرین کوب جای خود را به نعره موذن و شعر حرای عرب برای اشتران اش دادند!!!
پس اگر در ایران پیش از اسلام دانشمندی نبوده این اختراعات چگونه به وقوع پیوست و چه کسانی باکدام علم ریاضیات و مهندسی توانستند قناتی به بزرگی از شمال تا جنوب شهر تهران را بسازند!؟
چه کسانی در آن دوره و با چه علمی تخت جمشید را ساختند!؟ چگونه است که ابتدای هر چیز در جهان باستان اکثرا به فلات ایران باز می گردد و [به قول هِگِل فیلسوف شهیر آلمانی تمدن نوع بشر از فلات ایران بوده است] با اینحال مدعیان گویند که عالمی وجود نداشته و علمی نبوده!؟
چگونه است که چند هزار سال قبل در این سرزمین آشوزرتشتی پیدا می شود که سروده های وی کارخانه انسان سازی است و هر کس امروزه و پس از گذشت هزاران سال همان سه پند اولیه وی را انجام دهد(گفتار نیک،پندار نیک،کردار نیک) برای رسیدن به آرمانشهر یا همان مدینه فاضله کافی است!!
چگونه مردمی که از عالمان به علوم مختلف بی بهره بودند بزرگ مردی چون کوروش یا داریوش سوم را تربیت می کنند کهداریوش بزرگ و ملکه آتوسا

اولی در تورات پیامبر شناخته شده و دومی دعایش برای ایرانیان،میزان حکمت وی را می رساند آنجا که می گوید :خدایا کشورم را از سه چیز مصون بدار:دروغ،دشمن و خشکسالی!!
لذا این سخن یاوه ای بیش نیست که بپذیریم ایران پیش از حمله عرب و آورده شدن اسلام به زور شمشیر ،نه علمی داشته و نه عالمی!،
حال عده ای می پرسند و ایراد می گیرند که اگر چنین بزرگانی وجود داشتند ،پس چرا در هیچ کجا نامی از آنان نیست و همانند حافظ و خیام و ابن سینا و… آنها را مردم نمی شناسند!؟
پاسخ به این سوال در دو پاراگراف از تاریخ بسیار معتبر ابن خلدون تحت عنوان :العِبَر نهفته است. ایشان در جلد دوم از کتاب تاریخ خود می گوید: وقتی سعد ابن ابی وقاص در مداین پیروز شد و تیسفون به دست اعراب افتاد، با تالارهای بسیار زیاد کتاب مواجه گشت و در مورد اینکه با آنها چه باید کُنَد از امیرالمومنین خلیفه دوم عمر ابن الخطاب نظر خواست.
عمر در پاسخ(مشابه همین پاسخ را به عمر ابن عاص فرمانده لشکر اعراب در حمله به مصر ،داد چرا که در اسکندریه هم تالارهای زیادی از کتاب وجود داشت ،خصوصا که پس از بسته شدن مدرسه آتن،تمام کسانی که در جهان علاقه به علم آموزی داشتند،یا به دانشگاه گندی شاپور ایران که به دستور شاپور اول بنا شده بود ،می آمدند یا به دانشگاه اسکندریه می رفتند که در هر دو هم اساتید بزرگی وجود داشت و هم کتابهای بسیاری برای مطالعه و یادگیری) گفت: اگر این کتاب ها موافق کلام خداوند باشند که همانا کتاب خدا ما را بس است(در قرآن هم آمده:لا رطب و لا یابس الا فی کتاب المبین، هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در این کتاب به روشنی آمده است!!) و اگر مخالف کلام خداوند باشند کتب ضاله و گمراه کننده هستند لذا آنها را از میان ببرید!!!
ابن خلدون اینگونه ادامه می دهد که:حمام های ایران ۶ ماه از سوختن کتاب های دربار تیسفون و دانشگاه گندی شاپور و دیگر نقاط،گرم می شد!!!!
حال می توان پی برد که چرا از ایرانیان باستان و از بزرگان مان که پیش از حمله وحشیانه عرب می زیسته اند،خبر زیادی در دست نیست!
حتی حکیم توس فردوسی بزرگ به هنگام یاد کردن از اشکانیان با اینکه خودش کمتر از ۳ قرن بعد از حمله عرب به دنیا آمده و می زیست،اطلاع چندانی نداشت و در باب ایشان می فرماید:
از آنان به جز نام نشنیده ام،
نه در نامه خسروان دیده ام!!!
پس مشخص شد که با وجود نشانه های فراوان مبنی بر وجود علمای بسیار در علوم مختلف در ایران پیش از اسلام،چرا اطلاع چندانی از آنها در دست نیست،
همانگونه که از دانشمندان مصری دست کم در اینکه چگونه ریاضیدانان و مهندسانی اهرام ثلاثه را با چنین دقتی ساخته اند،چگونه دستگاه شمارش شصت شصتی و سپس ده دهی را اختراع کردند،سلسله های فراعنه به چه صورت بوده اند و…اطلاع چندانی در دست نیست چرا که همانطور که پیشتر اشاره شد،مشابه همان نامه را عمر به عَمر ابن عاص فرستاد و کتابهای دانشگاه اسکندریه را  به رود نیل انداختند!!!!

زرتشت
این بود اسلام آزادی خواه ولی کتاب ها را از میان برد و زرتشتیان را گردن زد،اسلام برابری و برادری ولی غیر از اعراب بقیه یا گردن شان زده میشد یا به بردگی گرفته می شدند یا باید باج و جزیه(پول ناحق و زور)می دادند(طبق آیه ۲۴ توبه با خواری و ذلت باید غیر مسلمانان به مسلمانان جزیه دهند!) اسلام لا اکراه فی الدین اما اگر از دین خارج شوی خونت مباح هست و….. .
دروغ و تقلب دیگری که این دسته می کنند این است که دانشمندان بزرگ ایرانی را دسته جمعی مسلمان و از آن خود می دانند و آنها را دانشمندان اسلامی ،فلاسفه اسلامی،ریاضیدانان مسلمان و…. خطاب قرار می دهند!!
چگونه ابن سینا می تواند مسلمان باشد و در رسالات خود هم معراج جسمانی پیامبر با خری به نام بُراق را محال بداند و هم معاد جسمانی را (که در سوره واقعه و خصوصا سوره قیامه مستقیما بدان اشارت رفته که حتی توانا هستیم سر انگشتان انسان را درست کنیم و برگردانیم و بیشترین قسمت قرآن در کنار قصص الانبیا،به موضوع معاد جسمانی اختصاص دارد) رد کند!؟
همچنین در رساله دیگری به صورت یک رباعی و با نوشته جات دیگر،در مدح شراب و منافع آن داد سخن دهد!؟ چگونه می توان بوعلی را مسلمان دانست حال آنکه می گوید:صانع کلیات عالم را آفرید و به هر کدام صفت خاصه را داد(به باد وزیدن را به آتش سوزاندن و…) اما حق دخل و تصرف در جزییات ماده را ندارد!!!؟ یعنی اینکه همه چیز به اذن خداست یا برگ از برگ نمی جنبد مگر آنکه خدا بخواهد و امثال این اقوال را کاملا مردود می داند!!!؟

رازی
یا زکریای رازی فیلسوف،شیمی دان و دانشمند بزرگ ایرانی را چگونه می توان مسلمان به شمار آورد وقتی کتابی می نویسد تحت عنوان “”محاریق الانبیاء”” که به معنای “”بزرگ نمایی ها یا همان دروغ های پیامبران”” است و فقها با سوزاندن آن اجازه رسیدن کتاب را امروزه به دست ما نمی دهند!؟
چگونه وی با استناد به عقل و با بیانی فلسفی ارسال پیامبران از جانب خالق را نقصانی بر حکمت و عدل او دانسته و تماما این موضوع را(وجود پیامبرانی از جانب خدا) رد می کند!!!؟
چگونه حسین ابن منصور حلاج مسلمان است وقتی هم انا الحق گویان ،فقها و قشریون وی را مرتد دانسته،دستگیر نموده و سنگسار می کنند و سپس جسد بی جان وی را به جای دفن کردن آتش زده و خاکسترش را هم به دریا می ریزند!!؟ چگونه وی با رهبر نهضت بزرگ قِرمطیان(نهضت بزرگی که به مدت ۲۵۰ سال در ابتدا به رهبری ابو سعید جنابی با اعراب و دین شان در بحرین در نبرد بودند و برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب جناب دکتر علی میر فطروس و همچنین در مورد حلاج و افکار وی می توانید به الفهرست ابن ندیم و همچنین کتابی با همین نام حلاج نوشته دکتر علی میر فطروس،مراجعه نمایید) در شوش یا اهواز دیدار می کند و نامه های بسیار با آنها رد و بدل می نماید که خطی رمزی و مخصوص به خود داشتند تا اگر به دست اعراب افتاد از خواندش عاجز بوده و محتوای نامه و فحوای کلام را نفهمند،همانگونه که بزرگ مرد غیر مسلمان دیگری به نام حکیم عمر خیام در این مورد می فرماید:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من،
وین خط مقَرمَط نه تو خوانی و نه من!!!
چگونه می شود حکیم عمر خیام را در زُمره مسلمانان آورد زمانیکه حتی نجم الدین رازی ملقب به دایه که یک مسلمان بسیار متعصب است،

در کتاب خود تحت عنوان:مرصاد العباد الی المعاد می گوید: کسانی هستند که مردمان گمراه وی را حکیم خطاب می کنند در حالیکه افکار و نوشته های آنان همانند نیش مار برای اهالی دین اسلام گزنده است و آنگاه به یکی از پر مغز ترین رباعیات خیام اشاره می کند که در آنجا می فرماید:

خیام
دارنده چو ترکیب طبایع آراست،
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست!؟
گر نیک آمد،شکستن از بهر چه بود!؟
ورنیک نیامد این صُوَر،عیب کراست!!؟؟!
حکیم عمر خیام در این رباعی کاملا خلقت و خالق را زیر سوال می برد همانگونه که حضرت حافظ به پیروی از استاد خویش همین مضمون را بدین گونه بیان می دارد:
پیر ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت،
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد!!!!
یا چگونه می توان حکیم توس را مسلمان شیعی دانست،(همانگونه که مدعیان بی خرد در باب ایشان اینگونه گویند )در حالیکه ۳۰ سال از عمر گرانبهای خویش را ابتدا صرف جمع آوری هر آنچه از ایران پیش از اسلام مانده نموده و سپس به احیای زبان و ادبیات و تاریخ و فرهنگ ایران باستان با ساختن کاخی عظیم و مرتفع به نام شاهنامه می پردازد در حالیکه دیگرانی چون شیخ مفید و شیخ صدوق و … در همان دوره مشغول جمع آوری حدیث پیامبر و امامان بودند!!!؟؟
چگونه مسلمانی است که وی را پس از فوت اش در قبرستان مسلمانان راه ندادند و نگذاشتند در میان دیگر مردمان دفن شود!؟؟

چگونه می توان ابرمردی چون حکیم شهاب الدین سهروردی را در جَرگه مسلمانان به حساب آورد در حالیکه با زنده کردن حکمت ایران باستان که از باورها و افکار و عقاید ایرانیان پیش از اسلام و زرتشت بزرگ در راس،نشات می گرفت ملقب به شیخ اشراق شد و به همین جهت و به خاطر چنین تفکراتی و نوشتن حکمت اشراق،

همین مسلمانان به شنیع ترین و فجیع ترین وجه ممکن به قول زنده یاد عبدالرفیع حقیقت در کتابی با همین نام(سهروردی شهید راه فرهنگ ملی ایرانیان) وی را شهید راه فرهنگ ملی ایران کردند!!؟
به همین سان عین القضات همدانی ها،ابن راوندی ها،ابن مقفع ها،الکندی ها،ابوالحسن خرقانی ها،حضرت حافظ ها و….. را به جهت بزرگ بودن شان،
می خواهند همواره همه شان را همرنگ خود کنند و آنگاه به دروغ می گویند:

کوروش
کافَر همه را به کیش خود پندارد!؟؟
با این تفاصیل آیا کافر همه را به کیش خود می پندارد یا مسلمانان خرد باخته که به پرستش و زیارت کسانی می روند که میهن مان را از خون بزرگان و نیاکان پاک مان رنگین ساختند!؟
لذا من با دلایل کامل عقلی و نقلی ثابت نمودم که هم ایران باستان بزرگان بسیارداشته،کتاب های بسیار که مسلما نویسندگان بسیار هم می طلبد و افکار بلند و پر مغزی داشتند و اینگونه نبوده که ما پیش از حمله عرب هیچ بزرگی را در علوم مختلف نداشته باشیم(هدف این گروه این است که مردمان ایران پیش از اسلام را بسیار کودن و ابله و نادان نشان دهند تا نتیجه بگیرند این اسلام بود که ایرانیان را آدم کرد و میان آنها بزرگان زیادی را به وجود آورد که مهمل و دروغ و تقلبی بیش نیست) و از طرفی بزرگان بی شماری که پس از ورود اسلام فرهنگ عظیم و پر محتوای ایرانی را بنا نهادند، همگی ایرانی و اکثرا بی اعتقاد به دین بوده چه بسا بسیاری از ایشان با زبان طنز دکانداران دین و خود اسلام را به سخره می گرفتند(بزرگانی چون حکیم عمر خیام،حضرت حافظ،سعدی،عطار نیشابوری،کسایی و…) لذا اسلام نمی تواند آنها را پرورانده باشد و وجودشان هیچ ارتباطی با آمدن زوری اسلام به ایران نداشته و ندارد و نخواهد داشت.
گر مرد رهی،میان خون باید رفت
از پای فتاده،سرنگون باید رفت
تو پای به ره بِنِه،دگر هیچ مپرس،
خودِ راه گویَدَت که چون باید رفت!
پاینده ایران
زنده باد آگاهی و آزادی
تا ابد جاودان نام شاهان بزرگ و ایران ساز پهلوی.
کسرا راسل ،
به تاریخ: ۲۳ اَمرداد ۲۵۸۱ شاهنشاهی.