رهنما یا رهنورد؟

مجیدرضا رهنورد

گاه زبان و قلم ناتوان است ازبیان آن چه که می گذرد , ازبیان آن چه که اندیشه ها ووجودمان رامتحول می سازد.
تا درخود انقلابی به وجودنیاوریم انقلابی نمی آید که ما را ازاهریمن چنگ انداخته بر آب و خاک و جانمان رهایی بخشد مجید رضا رهنورد که بود ؟چه کرد ؟ ازخود چه برجای نهاد که این روزها این همه ستایشش می کنند ؟ به راستی چه کرد ؟! باید ازخود بپرسیم چه نکرد ؟ شاید از این دلاوران درجامعه ما بسیارباشند . چرا نباید وقتی هستند قدرشان رابدانیم و ازاندیشه هایشان نهایت بهره را برده راهنمای زندگی خویش سازیم ؟ و چرا پس از رفتنشان , حسرت نماندنشان را بخوریم ؟ اوکه بود ؟چرا این روزها این همه دوستش می دارند ودرغم ازدست دادنش حسرت می خورند ؟ چون طرفدارپادشاه و پادشاهی بود ؟ چون بردستش نشان مقدس شیروخورشید را حک کرده بود ؟ چون ازناموس خویش دفاع کرده چند انگل کثیف جیره خواررا به درک واصل کرده بود ؟ چون برای نجات وطنش با بی وطنان درافتاده بود ؟ چون حرف و عملش یکی بود ؟ چون نخواسته بود خاکستری خاکسترنشین باشد ؟ همه اینها را دیده ام و دیده ایم . می دانم و می دانیم . اوهم زندگی را, این شیرین ترین هدیه خدارا دوست می داشت . اوهم خانواده ای داشت عاشقشان بود .اوهم برای خودآینده ای روشن می خواست . اوهم مثل هرنیک اندیش پاک نهاد دیگری زیبایی رادوست می داشت و آفتاب را و لطافت باران را .اوخوبیها و مهربانیها را دوست می داشت وانسانها را . شاید جانفشانان زیادی باشند که خیلی ازکارهایی را که مجید کرده است انجام داده انداما چه شده که شجاعت و شهامت او جلوه ای دیگر به انقلاب مقدس ایرانیان بخشیده است . کمی بیندیشیم کمی بیندیشید . شاید این تصورمن باشد و عقیده من . دررفتارش , درنوشته هایش و درنبرد با جیره خواران پست فطرت و بیش ازهمه ازآخرین مصاحبه و طرز بیانش دریافتم که او مرگ با عزت را برزندگی ننگین ترجیح داده مهمتر از آن هراسی ندارد از این که جان شیرینش را تقدیم آنی دارد که به او جان بخشیده است . می دانست که با دنیا و تلخی و شیرینیهای آن وداع می گوید اما استوار و بی اضطراب و با رشادت چون کوه ایستاده بود و از پس ازمرگش می گفت . این که گفت برمزارش نمازو قرآن نخوانند و شادی کنند خود یک تابوشکنی بود که بیانش کارهرکسی نیست اما این فضا سازی که گویی دربرزخ است و چنین سخن می گوید نشان ازجان گذشتگی و ایثاری دارد که درکمترکسی نشانش رادیده ایم . طوری سخن گفته است که انگار با جسم و روح خویش درمراسم تدفین خود حاضراست و به زندگی دراین دنیا ادامه می دهد . اومی دانست چه زمانی به دنیا بها بدهد و چه زمانی پوچش بداند . اوازجان گذشتگی را به اوج خود رسانده درسی به جامعه بشری و بشریت داد که شاید تا به حال هیچ کس دیگری چنین درسی به امروزیها نداده باشد . درتاریخ بسیار خوانده ایم و شنیده ایم .. از حلاجها خوانده ایم و حلاجیها کرده ایم . اما این گونه شاهد تاریخ زنده و بی نقل قول نبوده ایم .او یک دروغ نیست .او یک تحریف نیست . دوست و دشمن همه او را دیده اند همه احساسش کرده اند . به خدا نانوانم از بیان راستین و نشان آن چه اوکرده است . جیره خواران آدمکش پست فطرتی وابسته به نظام غیر انسانی را دیده ایم که وقتی درنبرد با انقلابیون و به دست آنان , چون حیوانی برهنه درخیابانها رها می شوند فریاد مرگ بر خامنه ای سرمی دهند و فراموش می کنند که باید در راه ایمان خود جان فداکنند . کثافتهایی که ایمانشان به مویی بنداست .
مجید رضا رهنورد راهی را نشان همه ما داده است که خروج ازآن یعنی گمراهی , یعنی پیروزی دشمن و نابودی ما . راهی را نشانمان داده است که ما را به پیروزی علیه دشمنان وطن و انسانیت می رساند . اودرراه راستیها و درستیها گام نهاد و راهنمای ما شد .او هم رهنما بود و هم رهنورد , او هم رهنما هست و هم رهنورد .
مجید رضا سمبل عشق و احساس و قدرت و انسانیت و میهن پرستی بود .
ازخودپرسیده اید چرا خدا بهترینها را با خود می برد ؟!آنها را با خود می برد تا ما هم بهترین باشیم و به مبارزه خود تا پیروزی و حتی پس ازآن ادامه دهیم , تا دیگر این قدر راحت , خوبان را برای بدیهای خود محو نسازند . همه ما رفتنی هستیم .تاوقتی که اهریمن صفتان بر جان و مال و ناموس ما حکم می رانند این گونه رفتنها ظالمانه خواهد بود اما شجاعان نشان داده اند دنیا و دنیا پرستی فریبشان نمی دهد .
شاید تابوشکستن چندان سخت نشان ندهد اما خود را شکستن به خاطر دیگران و آرمان پاک خود و سینه سپرکردن دربرابر مرگ به ظاهر هولناک و آن را به پشیزی هم حساب نکردن کارهرکسی نیست که کار مجید رضا این رهنورد دلاورچنین بوده است .
مجید رضا به جاودانگی رسید .او نه یک افسانه که یک رویای واقعی و یک واقعیت رویایی شد . باید که راهش راادامه دهیم نه فقط تا پیروزی , حتی پس ازآن برای تداوم این پیروزی تا دشمن به جمع متحد ما رخنه نکند .

سکوت جایزنیست .دشمنی که پس از شکست و برهنه شدن درخیابان , فریاد مرگ بر اعتقادات پوشالی خود سرمی دهد بسیار خوارتر و شکننده ترازآن چه است که تصورش رامی کنیم . باید روان پاک مجید رضا ها را شاد و شاد و شاد ترکرد و به آرامش رساند . ایران منتظر برپایی بزرگترین جشن تاریخ بشر است . جشن پیروزی نور بر تاریکی , جشنی که نمایانگر پیروزی اهورامزدابراهریمن خوش خیال خواهد بود . پایان

نویسنده : نادرایرانی