این مقاله ایست که ده سال پیش درسالروز تولد شاهنشاه آریامهر نوشته ام به زبان شاهنشاه پیامی را برای شاهزاده رضا پهلوی نوشتم که البته در حد نامه ای بلند بود آن روزها شاهزاده مثل امروز فعال نبود شاید شرایط چنین اقتضاءمی کرد.مسائلی که شاهنشاه آریامهر مطرح نموده هنوزهم تازگی دارد هنوز هم با شرایط جامعه همخوانی دارد هرچند ملت در این ده سال چند قیام انجام داده اما وضعیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بسیار بدتر از آن روزها شده و آن چه که شاهنشاه می فرمایدهرچندخیالی و از دنیای دیگریست اما واقعیست و با شرایط روز می خواند. .شاد و سربلند باشید .

نامه ای به پسرم

نامه ای به پسرم

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم ..از آن به که کشور به دشمن دهیم …این پیامیست که از اعماق وجودم که با قلب و احساس و اندیشه ام برای تو می خوانم . پیامی برای وطنم به خاطر وطنم .. ماموریتی برای وطنم . پیامی به تو پسرم .. از سر زمینی که روز گاری همگان پای به آن جا خواهند نهاد .(کنایه از برزخ ) سر زمینی که در آن شاه و گدا ..شاه و خمینی ..یکی خواهند بود تنها وجدانهای بیدار است که در این سرزمین اجازه آسوده خفتن می دهد . پسرم گفته بودم که اگر روز گاری بخواهند محوم کنند ایران ایرانستانی خواهد شد می بینم که ویرانستانش کرده اند و همچنان می رود تا با خاک هم یکسانش کنند . پسرم اینک وقت بر خاستن است وقت آن که نشان دهیم آن جا و آن گاه که پدران ما می توانستند شاخه های پوسیده درخت تنومند آبادانی این سر زمین را اصلاح نمایند تبر به دست تیشه بر ریشه این درخت و بر خود زده اند . آن چنان کرده اند که حاصلش را امروز می بینیم . مغولان آمدند و کشتند و سوختند و خوردند و بردند و سرانجام رفتند با دلاور مردیهای دلاور مردان این سر زمین . اما قومی می بینم بد تر از مغول ..خونخوار تر از آنان ..آنانی که کینه توزانه می خواهند این سر زمین را با تلی از خاک یکسانش کنند غافل از آن که چوایران نباشد تن من مباد ..بدین بوم و بر زنده یک تن مباد . پسرم امروز دیوانگانی بسیار خطر ناک تر از آن دیوانگانی که می شناسیم بر این سر زمین حکومت می کنند . دیوانگانی که هیچکس را جز خود نمی شناسند . آن دیوانه ها از هم اندیشه خود خوششان می آید اما این دیوانه ها حتی از خوردن خون یکدیگر سیر نمی گردند . پسرم آن دیوانگان مرگ را نمی شناسند نمی بینند آن که روزی برای ملتش از صلح و آرامش و نعمت و فراوانی می گفت آن که به من می گفت که زندانها و قبرستانها را آباد کرده ام چگونه در این سر زمین قریاد می کشد و از فرشتگان عذاب می خواهد که برای او وقت ملاقاتی با خدا بگیرند تا به گوش خدا برساند آن جنایتها که کرده است تنها برای او در راه او برای حفظ اسلام بوده است خون بیگناهان و جوانان وطن را تنها برای او بر زمین ریخته است . تنها برای او بوده است که شرافتها را به زیر پا نهاده است . تنها برای او (خدا )بوده است که با بی شرمی و وقاحت از جمهوری دموکراتیک گفته است و با بی حیایی گفته که آن روز باید چنین تقیه ای می زده است . کو آن دستی که بر پشتش بوسه ها داده می شد کجاست آن پوز خند ابلهانه ای که از خونخوارانه پیاله های خون جوانان ملت را سر کشیدن و از اعدام رحمت می گفت ؟! کجاست آن رحمتی که وعده اش را می داد . امروز چه کسی از دین می گوید ؟!. آنانی که دنیایشان تامین است به دور دین می گردند . آن که نایب امام زمانش کرده بودیم عکسش را بر ماه نشانده بودیم و معجزه شق القمر را به او نسبت داده بودیم حتی امام زمان هم نمی تواند برای او کاری انجام دهد . پسرم امروز باید که از تاریخ و دریوزگان به خاک و خون افکن آن پند گرفت . امروز باید کینه ها را فراموش نمود . وطن تو را فریاد می زند . وطن وجدانهای پاک را فریاد می زند . شاید من و تو بهترین نباشیم . اما برای هدف خود می جنگیم . می کوشیم . می خواستند که مدینه ای فاضله بسازند . می خواستند که با خدا رقابت کنند و بگویند که ما هم می توانیم که سر زمین خود را بهشت روی زمین سازیم . آنان خود خواهانه بهشت دنیا را برای خود می خواستند آنچنان که امروز می بینیم و جز پیام مرگ و نیستی و تباهی داستان دیگری برای این ملت نخوانده اند . امروز سر افکندگی و تحمل زور و ستم را به جایی رسانده اند که می گویند رفع تحریم ها نجات بخش ملت است .. اما آن روز که با توطئه همین رو سیاهان و سر سیاهان علیه من و پیشرفتها شعار می دادند می گفتند چرا باید وابسته باشیم . چرا نباید خود کفا باشیم . چرا باید از خارج جنس بیاوریم . هشت سال به بهانه جنگ سر مایه های ملی را به باد فنا دادند . اینک 25 سال است که از جنگ می گذرد . پسرم ! ملت , خود را تنها می داند . وقت باز آمدن به سوی ملتیست که آرمانشان مقدس بوده است اما برای رسیدن به این آرمان از بیراهه ها رفته اند . ملتی که می خواست خود تعیین کننده سر نوشت خود باشد .

نامه ای به پسرم

پسرم !فریاد ها را در گلو خفه کرده اند . ناقوس مرگ نمی گذارد که ترانه های دلنشین زندگی رابشنویم . ایرانی غیور نشان داده است که هر گاه لازم باشد با اشک دل خود زمین سوخته اش را می شوید و باز هم فریاد می زند که دوباره می سازمت وطن . این است راز پایداری و ماندگاری ملتی که گرد باد های زمانه از صفحه تاریخ محوش نکرده است . پسرم گنج ها را باید که به صاحبان رنجها رسانید . ملت از در جستجوی فردا و فر داها بودن خسته است . تا به کی باید که در انتظار فردایی رویایی بود . تا به کی باید فریب وعده ها را خورد . تا به کی باید در حسرت گذشته ها سوخت ؟ آن خلیفه خیالی خدا خروار ها خاک بر آرمان مقدس این ملت پاشانده است .
به کدامین گناه باید سوخت . به دینی که متولیانش جلادان بی دین باشند ؟ به آدمکشانی که قبرستانهای ما را آباد کرده اند ؟ پسرم ملت خسته است . روزگاری می شد که غبار ها را از آسمان همبستگی ها زدود اما اینک با طوفانها و ابر های سیاه خشونت و جنایت و چپاول چه می توان کرد ؟ می دانم که تو بهترین را برای ملت خواهی خواست . اما بگذار ملت خود بیندیشد خود بخواهد .. ولی پسرم نباید فراموش کرد دست دزدان در طول تاریخ هر گز کوتاه نبوده است اما باید که با آنان مبارزه کرد باید که به مشکلات ملت رسیدگی کرد . ایران ما می رفت تا به یکی از قطب های بزرگ اقتصادی تبدیل شود . اگر ذخیره تسلیحات نظامی قبل از انقلاب سیاه 57 نبود یک بار دیگر قادسیه ای دیگر می داشتیم . ایران ما سقوط می کرد شاید که این آقایان و پرچمداران دروغین دین و خالقین مدینه فاضله همان زمان نابود می شدند . آنان مدیون همان سلاح و همان هواپیماهای خریداری شده از سوی دولت در زمان من هستند . مبادا وقتی که به ایران عزیزباز گشتی در اندیشه تصفیه حسابهای شخصی باشی . ایده های تو خواسته های تو باید که خواسته های ملتی باشد که سالهاست در پی آنند که خود تعیین کننده سر نوشت خود باشند . مردم از دروغ و دورنگی ها خسته شده اند . بگذار همه از خوشی و لذتهای زندگی سهمی داشته باشند . پسرم ! تو از دل این ملت بر خاسته ای . فرزند خاک مقدس ایران زمینی .. نشان ده که ایرانی اگر بر زمین افتد باز هم می تواند سرش را بالا بگیرد می تواند خود را بر قله های افتخار ببیند . پسرم گذشته ها جزیی از وجودت هستند اما اینک باید که آینده را بسازی . بر ویرانه ها اشک ریختن دیگر بس است . باید که ویرانگر ها را بشناسی . باید که جامه های شیطان را بشناسی . بیشتر ویرانگر ها به ویرانی می رسند اما شاید که بسیاری رنگ عوض نمایند . ویرانه ها مانده اند . باید که دست به دست هم داد . اتاقهای این کهنه ساختمان را از نو ساخت . خاک مقدس ما سر زمین مقدس ما برای ما بر ترین است . برای ما بهترین است . قطره ای از آب مازندران و خلیج همیشه فارس را به بیگانه نخواهیم داد . ثروتهای ملی را به اعراب بیگانه نمی دهیم .. گنج های ایران برای ایرانی خواهد بود . امروز روز تولد من است پسرم بیدار باش . من کنار توام . در قلب تو در روح و اندیشه تو . امروز روز تولد من است .اما تولد واقعی من آن روزی خواهد بود که ببینم ایران من به تولدی دیگر رسیده است . آن روزی که شکست دشمنان ایران را ببینم .آن روزی که خورشید زندگی بار دیگر در آسمان ایران زمین تابیدن گیرد . و تو کنار مردم و با مردم خواهی بود . حتی اگر تو را نخواهند . تو جزیی از آنان خواهی بود . پسرم! آن چه بیش از بحث دین و سیاست و جدایی آنها از یکدیگر ارزش دارد بحث وجدان و انسانیت است . این که خداوند انسانها را یکسان آفریده . رنگ و نژاد و دین و زبان و.. نباید که شخصیت ها را تفکیک نماید . هر چند ما به افتخارات قوم خود می نازیم . چه در حکومت دینی و چه در سکولاریته تا زمانی که مجری قانون وجدان و شرف خود را سمبل اجرای آن قرار ندهد این حکومت ارزشی ندارد و اینجاست که اگر مجریان جزء قوانین , دست از پا خطا نمایند تو باید که کنار مردم باشی و به در خواستهایشان توجه کنی . شاید یکی از نقطه ضعفهای من و حکومت این بوده که به بسیاری از دست اندر کاران حکومت خود اعتمادی بی اندازه داشته زمانی به خود آمدم که کار از کار گذشته بود . تا زمانی که با مردم و کنار آنان باشی هیچ گزندی به تو نخواهد رسید . اما تو طئه شیطان و دولتهایی که خود را پرچمدار نظم و صلح جهانی می دانند را نباید از یاد ببری . با آنان آن چنان مدارا کن که بپندارند دوستشان هستی و همیشه در انتظار فر دایی باشند که بیش از امروز به آنان توجه نمایی . در این صورت آنها اندیشه کودتا و دشمنی علیه تو را نخواهند داشت البته به شرطی که با خلوص نیت خود در راستای آرمان ملت خودگام برداری . روزنه ها را اگر نپوشانی روزی حفره هایی خواهند شد . صبور باش . با همه مهربان باش . رگهای خشک و خسته ایران نیاز به خونی تازه دارد .

شاهنشاه

زمانی که این کشور به توسعه اقتصادی و سیاسی رسید ضروری می باشد که از روز های تلخ و درد ناک و زجر هایی که بر سر این ملت آمده و آن چه به نام دین به خورد این ملت داده از مافیای سیاسی و اقتصادی بگویی و فیلم این سالهای زجر و درد را به اندازه ای که نیاز باشد به نمایش بگذاری تا شیطان نتواند بار دیگر در جامه دین توطئه ای چون توطئه 57 بیا فریند . مردم دلاور ما مردمی احساساتی هستند . با محبتی از مرگ زندگی می سازند و با عدالتی زندگی را به مرگ می سپارند . اما تو باید آنچنان کنی که منطق , حاکم بر دلها و جانها و احساساتشان باشد . به مقدسات دینی آنان احترام بگذار . البته در روز گاران من وضع ظاهری جامعه ایران بسان جامعه غرب دستخوش بی بند و باری نبود اما در همان حد را هم مردان خدا تحملش را نداشتند.
ولی این مردان خدا امروز این همه فساد و تباهی و هرزه گردیهای سطح شهر ها را می بینند و ساکتند . این شیاطین همچنان نفس می کشند . در حکومت تو هم خواهند بود . اگر توانستی به نفع ملت آنها را خفه شان کن . البته این خفه کردن به معنای کشتن نیست . بگذار که آنها در گوشه ای چون گوسفندان بچرند و برایشان علف و آذوقه تهیه کن تا در چراگاه خاص خود چریده , کاری به کار ملت نداشته باشند . انسانهایی که به نام دین تیشه به ریشه دین زده اند . به خاطر چند دزد در حکومت من غلغله ها بر پا کرده اما امروز نود درصد از مردم این آب و خاک را جزو بندگان خدا به حساب نمی آورند و فقط به تبلیغ دروغین دین خود می پردازند که به راستی آنان دشمنان واقعی دینند . آفت هایی که خود را آیت خدا می خوانند هر چند این خود ملت می باشد که به آنها بها داده است . بگذار مردم حکومت دلخواه خود را آزادانه انتخاب نمایند . آن که لذت آزادی را چشیده باشد هر گز دیکتاتوری را انتخاب نخواهد نمود . اما بگذار آنها بخواهند و تو هم یکی از آنانی . فقط یک رای داری . چون آن ولی و والی پوسیده و پوکیده دور از دیانت نیستی که برای خود هشتاد میلیون رای در نظر بگیرد . که آنها نه تنها دشمنان ملت و آرمان مقدسشان هستند بلکه دشمنان واقعی دین و خدایند . به جای مرگ پیام آور شادی و زندگی باش . به جای کینه و اعدام های رحمت ببخش . چون خداوند بلند مرتبه بخشش را زیبا دانسته و به آسانی می بخشاید . خداوند انسان را به دنیا نیاورده تا راحت او را به خاطر فروش یک روز نامه مخالف اعدامش کند . پسرم زمان اشتباهات و تکرار اشتباهات به سر آمده . امروز زمان جبران اشتباهات و سازندگیهاست . باید که به فر دا و فر دا ها نگریست . از هر جا که آغاز کنیم یعنی به زندگی لبخند زده ایم . یعنی برای شکوفایی ایران عزیزمان آغازیده ایم . اگر کسی به تو بد گفت آرام باش . هدفت را فراموش نکن . نمی توانی انتظار داشته باشی که همگان دوستت بدارند . سعی کن آنچه که می کنی دوست داشتنی باشد تا دوست داشتنی ها دوستت بدارند . پسرم ! خمینی را می بینم که که در آتشی که خود بر افروخته می سوزد . فریاد می زند که خداوندا هدفم رسیدن به تو بوده است . قاطعانه خواسته ام دین تو را بر روی زمین پیاده نمایم .. اما ندایی از فرشتگان به گوش می رسد آن که پیرامون خود را نمی بیند چگونه خدا را می بیند ؟!!!!..از نادانانی هم که ابلهانه و کور کورانه همه چیز را در عبا و عمامه خلاصه شده می بینند پر هیز کن . سعی کن این مار های نم کشیده را که به موقعش خطرناک و سمی می گردند از لانه هایش بیرون نیاوری . مثالی برای این افراد می زنم . خیلی ساده .. خامنه ای احمدی نژاد را تایید کرد این آقایان به پشتیبانی خامنه ای احمدی قلابی را اظهر من الشمس دانستند .. خامنه ای با احمدی در گیر شد .. آنان تا می توانستند به احمدی بد و بیراه گفتند .. اما در اینجا دیگر نگفتند که رهبری که در نظراولش اشتباه می کند نمی تواند خدا گونه و پیامبر گونه باشد …و بعد خامنه ای برای خفه کردن احمدی او را وارد اکیپ مصلحت نظام کرد .. بفرما آقاجان شما هم بروید سرتان را با این بیکاره ها گرم کنید و کاری به کار ما نداشته باشید .. باز هم در اینجا آن عده سکوت کردند .. این افراد با سیاست یک بام و سه هوای خامنه ای روبرو شده اند اما همچنان از او حمایت می کنند .. بدان که آنان همچنان در این کشور جان دارند و نفس می کشند و به خاطر ملت باید که آنان را شناخت اگر نمی توان دمشان را قیچی کرد باید که به نفع ملت آبشخور هاو مراتعی برای آنان تعیین کرد که در آن چراگاهها مزاحم مردم نگردند .البته اگر خواستند جفتک بیندازند باید به گونه ای دیگر با آنان بر خورد نمود . پسرم با تو سخنها دارم .. من کنار تو خواهم بود . بگذار هر چه می گویند بگویند اما ایران ما همچنان استوار و پا بر جا در راستای تاریخ به پیش خواهد رفت و به کوری چشم دشمنان از صفحه روز گار محو نخواهد گردید . ایرانمان را دوباره خواهیم ساخت .

پهلوی

و من آن روز بر بلندای دماوند بر آسمان خزر بر فراز تخت جمشید همگام با میلیونها ایرانی خواهم خواند ..ای ایران ای مرز پرگهر ..ای خاکت سرچشمه هنر ..دور از تو اندیشه بدان ..پاینده مانی تو جاودان ….پسرم خدا نگه دار تو باد همان خدایی که ایران اهورایی ما را از شر این شیاطین بد تر از مغول محفوظ نگاه داشته است . پسرم! من با تولد دیگر ملت خود متولد می گردم آن چنان که با مرگ خود به آرامش رسیده ام . وقتی که می بینم تاریخ ملت مرا به من پیوند داده است و دانسته اند که جز خیر و خوبی آنان را نمی خواسته ام تولدی دیگر یافته ام . ایران به بلندای تاریخ خواهد رسید تا زمانی که مردان و زنان بلند همتی دارد که از فراز و نشیب ها گذشته اند و فریاد بر می آورند اگر سر به سر تن به کشتن دهیم از ان به که کشور به دشمن دهیم .. پایان …
.نویسنده: نادرایرانی
چهارم آبان 2572 شاهنشاهی