از روزی که رفتی

از روزی که رفتی همه گلها گریستند خس و خاشاکها همه شاد شدند . ازروزی که رفتی دنیا حس و حال دیگری پیداکرد همان حس و حال بی حالی رامی گویم .صلح از این سرزمین رفت و جای شادی غم و اندوه نشست . دیگراز ته دل بر لبهای بی روح شده ما لبخند شادی ننشست . دیگر پرنده ای با تمام احساسش برای بهاران نخواند آخر ازروزی که تو رفتی بهار را هم با خود بردی . چه روزگارانی بود روزها یی که قدرش راندانستیم !انگارخدایکی را از فرداها برای ما فرستاده بود که برای ما ازآینده ای روشن بگوید و چه احمقانه , افسونگرخدایی را به خداسپردند و جادوگر زمینی رادرآغوش کشیدند .
ازروزی که تورفتی زندگی رفت وبرزخیان روی زمین با نفسهای سرد خود تنها تصویری ازحیات راتجسم می کردند .
چه زیبابودآن روزهای عشق و شورونشاط و شیرینی !چه پرامید بود وقتی که رویاهای شیرین به واقعیات می پیوستند !انگار این جا نه آن سرزمینی بود که استعمارگران خون ملتش رادرشیشه کرده بودند و ثروتش رابه یغما می بردند .. انگارفرشته مهربانیها برسرزمین اهورایی ما سایه افکنده بود تا مردم این سرزمین مقدس , کنارآفتاب بخشش الهی.. گرمای زندگی را با تمام وجودشان احساس کنند . ازروزی که رفتی انگارگذشته های شیرین همه خواب و خیال و رویایی شد که حتی نوشتن قصه ازآن روزها هم به افسانه های خیالی می ماند .
ازروزی که رفتی گلهای حماقت و درختان جهالت سرازخاک برآورده هوای دیارما را آلوده کرده اند .
و من درنخستین سالهای زندگیم , مهرو مهربانیهای تو را با تمام وجودم درتمام تاروپودم احساس کرده بودم . آنان که برایشان زندگی می خواستی و به خاطر زندگیشان خود را به باد سپردی ودرخاک ماواگرفتی چه زوددانستند که آفتاب راداده اند و آفتابه گرفته اند!
چه تلخ است و دردناک, جدایی ازسرزمینی که زندگی خود را برسرآن نهاده باشی !حتی هیچکس اشکهای ایران زمین راندید . ندیدکه چگونه فرزندان بی شعوونادان , مام وطن را وادارکرده اند که دل ازفرزند باشعورودانای خود بکند اما .. مگر ایران مقدس ما می توانست و می تواند آن نماینده اهورای پاک را که باشکوه وپرجلالش ساخته ازیادببرد ؟
ازروزی که رفتی آرزوی روزی راکردیم که پردگان نادانی ازکنار دیدگان ما به کناری روند تا دیگربردگان نادانی نباشیم .
و تو رفتی و امروزپرده های زیادی کناررفته اند . امروزازگوشه و کناراین سرزمین زمزمه های یکی بود یکی نبود به گوش می رسد . یکی بود یکی نبود غیرخدا هیچکس نبود … اما توآمدی و توبودی و خدا با توبود تا آخرین لحظه , تا آخرین نفسهای تو و حتی تاحالا که می دانم زنده ای . یکی بود یکی نبود . اما غیرازتو و خدا , همدمی هم بود که تا دم آخرتنهایت نگذاشت حتی همین حالا هم باتوست بوی تورامی دهد , بوی عشق و مهربانی ..اوبه سرزمین خویش بازمی گردد همان که همدم اشکهایت , همدم دل شکسته ات شد . همان بهترین بانوی جهان رامی گویم .
ازروزی که رفتی ..تاریخ , این دلسوزترین استاددنیا همچنان درس می دهد . آن روزهای نخست , گفتارتاریخ چون میخی بود که برسنگ آهنین فرو نمی رفت و مردم , این روزها بیدارشده اند و چه روشن بینانه این روزها رامی دیدی ! حیف که ملتی نمک نشناس , چشمان خویش را روی واقعیات بسته بودند و اسیراحساسات پوشالی خود شده بودند .
و می دانم که می بینی که این روزها فرزندان پاک وطن چگونه درراه آزادی میهن و آزادی ایرانی ستمدیده ازجان مایه می گذارند و به عشق تو ای شاهنشاه جاویدان که دهها سال از زمان خویش پیش بودی با دشمنان وطن پیکارمی کنند
امروزبسیاری ازآنان که تورا ندیده اند و زمانت را احساس نکرده اند تو را با تمام وجود درک و احساس می کنند که جه بوده ای و چه کرده ای !نمک ناشناسان دورانت این همه جنایت و تزویرو غارت و بی شرمی راباید می دیدند تا صداقت و راست کرداری تورا باورکنند ؟ ببین آنان که تو را ندیده اند و درروزگاران تو نبوده اند چگونه درراه آرمان مقدست جانفشانی می کنند . ازوقتی که رفتی خوشیها رفت دلخوشیهاجای خود را به ماتم داد . صلح و آشتی از سرزمین ما پرکشید وجنگ وقهرجای آن نشست . کاش می شد زندگی را به عقب برگرداندتا بوی خوش آن را شنید ! کاش می شد جای اشکها و غصه ها . ازهرکوی و برزن صدای خنده ها و آرامش راشنید ! چه مظلومانه ازخانه ات رفتی !و ایران راویران ندیدی اما این روزها را می دیدی . می دانستی که این بی شرفان بیگانه صفت بیگانه نژاد چه برسر این خاک و خاکیانش می آورند . تومی دانستی اما قوم نادان نمی دانستند .. توآگاه بودی اما ناآگاهان برخود و بر توستمی کردند که هنوزهم جورش رامی کشند . بیست و ششم دی ماه 57,خورشیدی آسمان ایران زمین سراسرکسوف بود و تاریکی .. اما چشمان کور بسیاری این ظلمت را روشنایی و رهایی می دید .

خروج شهبانو و شاهنشاه

خیلیها ناآگاهانه شایدهم غرض ورزانه می گویند چرا رفتی چرا کشوررا به نادانان و دشمنان سپردی .. یا آن روزگاران را ندیده اند یا دلشان نمی خواهد ازخوبیها , مهربانیها و وطن پرستی توگفته شود .
تو دراین روز رفتی تا بسیاری بمانند تو رفتی تا دشمنان آگاه و دوستان نادان جنایت نکنند . چهل و چهارسال گذشت . سخت است باورآن که گل پرستان , گلهای بوستان را به دست خویش پرپرنمایند و به طوفان زمانه بسپارند . سخت است کاشته ها وداشته های درخشان را برباددادن ودرحسرت دانه های ترقی درانتظارفرداو فرداهابودن ..
و تو رفتی با کوهی ازدرد و دریایی ازاندوه , با یکدنیا خاطره از روزهای تلخ و شیرین زندگی گهربارت .. روزهایی که برای ایران عزیزت بهترینها رامی خواستی و برای مردمت خوشترینها را ..
و امروزدشمنان داخلی و خارجی , هنوزهم می پندارند که بازهم می توان این ملت را فریفت بازهم می توان خواسته های خود را بر قشری نادان تحمیل کرد ..
وامروزطلسمهای نادانی و کوردلی یکی پس ازدیگری شکسته می شوند شیشه عمراهریمن تنها یک ضربه کاری می خواهد وفریاد اتحاد میلیونها نفر را که طلسمهای باقیمانده رابشکند وخورشید مهر را که با رفتن تو شاهنشاه محبوب ازاین سرزمین رفته به وطن بازگرداند ..
وامروزبه خوبی می بینیم که چگونه ملتی که آگاه گشته اند به شورش یا انقلاب سیاه 57 پشت کرده اند و انقلاب سپید 41 شاه و ملت را فریادمی زنند ..
و درپایان سخنی دارم با آنان که این روزها خود را دایه مهربان ترازمادرمی دانند ازدموکراسی می گویند درحالی که افکارشان با افکار یک دیکتاتورهیچ تفاوتی ندارد و ناخواسته همان شیوه ای را انتخاب می کنند که جمهوری اسلامی پیش روی بقیه می گذارد . ارزشی برای افکار و عقاید افراد جامعه قائل نیستند . می گویند آن چه ما می گوئیم درست است . چون رژیم پادشاهی نمی خواهند و برای نخواستن آن توجیه می آورند دوست دارند همان توجیهاتشان را ما هم بپذیریم درحالی که اگر خوب دقت کنیم اینها اصلا با دموکراسی پیش نمی آیند و درهمان خانه اول همه چیز را به هم ریخته اند .
مطمئن باشید اگر یادگار شاهنشاه به این دیاربازگردد هرگز دیکتاتورنخواهد شد و بگذارید ایرانی خود برگزیند که سیستم حکومتیش چه باشد . کسی با دموکراسی مخالف نیست اما صرف داشتن دموکراسی دلیل بر رفع همه مشکلات نیست .پیاده کردن یک قانون حداقل به اندازه خود آن قانون اهمیت دارد و بسیاردشواراست و توجهی همه جانبه می خواهد . یک نمونه ازدموکراسی ظاهری رادرانتخابات ریاست جمهوری 2020امریکا دیده ایم که چگونه با تقلب و تخلف , علف هرز را جای گل نشانده اند .
وامروز ایران همیشه بیدار , ایرانیان بیداررا می بیند که چگونه درراه آزادی می جنگند وچگونه نام فرزندان پاک وطن را که برای میهن و ملت خود ازجان مایه گذاشته اند فریادمی زنند .. رضا شاه روحت شاد , جاویدشاه .. جاویدشاه
ای دشمنان وطن !یقین بدانید که پیروزی ازآن ماست . ماپیروزخواهیم شد و پرچم سه رنگ سبز و سپید و سرخ شیرو خورشید نشان طلسم شکن را بربلندای ایران مقدسمان افراشته خواهیم کرد ..
وچه پرشکوه است ازهرکوی و برزنی فریاد جاوید شاه را شنیدن , فریادی طلسم شکن که نه تنها جادوی دشمن را باطل می کند بلکه چون گلوله ای زهرآگین دروجودش ریشه می زند وخیلی زود نابودش می کند .. جاوید شاه !جاوید شاه !جاوید شاه .. پایان

نویسنده : نادرایرانی
به مناسبت 26 دی ماه
سالروزوداع تلخ شاهنشاه آریامهر باایران اهورایی