با پایان یافتن انتخابات پر تقلب ۲۰۲۰ در ایالات متحده و ورود یک رییس جمهور چینی از تیم حسین اوباما به کاخ سفید، ملایان حاکم در ایران جان تازهای گرفته اند و زبانشان باز شده است. از طرفی چون انتصابات ۱۴۰۰ نیز در راه است، این موضوع سبب شده تا بار دیگر شنونده حرفهای تکراری و بی مایه حکومت و عوامل آنها در داخل و خارج کشور باشیم. به همان اندازه که به انتصابات ملایان نزدیکتر میشویم، تحرکات گوناگون جهت فریب افکار عمومی جامعه نیز شدت میگیرد. در این میان، رسانههای گوناگون داخل و خارج کشور نیز ملایان را همراهی نموده و با در اختیار قرار دادن تریبونهای خود به آنها در دروغ پراکنی یاری می رسانند. مجموعه این عوامل را میتوان از سه بعد مورد بررسی قرار داد که به هر یک به اختصار خواهیم پرداخت.
در بعد داخلی از یکسو دایره خودیهای نظام روز به روز کوچکتر میشود و باعث شده تا تعداد افرادی که باید برای این حکومت قرون وسطایی نقش آفرینی کنند کاهش یابد و از سوی دیگر، شبکه حجاریان-تاجزاده یعنی همان استمرارطلبان به همراه تیم روحانی تمام مهرههای خود را در بازی برجام خرج کرده اند. در نتیجه، قابل پیشبینی بود که برای انتصابات پیش رو، بار دیگر همان چهرههای تکراری، بی لیاقت و فاسد گذشته پا به میدان به اصطلاح رقابتهای انتخاباتی بگذارند. از احمدی نژاد گرفته که با سری جدیدی از بگم بگمهایش وارد گود شده تا قلم فرسایی روباه قهوهای طی نامهای سی و هفت صفحهای و حقیرانه به علی خامنهای که در آن چیزی جز مراتب سرسپردگی وی به رهبر و کرنش در مقابل او دیده نمیشود. “کیهان” شریعتمداری برای روباه بنفش و دولتش خط و نشان میکشد و روزنامههای حامی استمرارطلبان، مردم را از روی کار آمدن تندروها می ترسانند تا با کشاندن آنان پای صندوقهای رای، بار دیگر برای خود و حکومت مشروعیت دست و پا کنند. اما مضحک است که همزمان از رد صلاحیت گسترده کاندیداهای خود و نظارت استصوابی نیز شکایت دارند! یک چرخه به غایت مشمئز کننده و تهوع آور از یک جنگ زرگری که فقط هر چهار سال یکبار تکرار میگردد. اما در این میان، مهرههایی نیز هستند که کمی دیرتر در عرصه انتصابات ظاهر میشوند و تجارب گذشته نشان میدهد که اتفاقا آنها گزینههای جدی تری برای انتصاب نهایی هستند. از آنجا که رای مردم تاثیری در انتخابات ندارد، لذا با توجه به وضعیت کنونی ملایان حاکم در تهران، رئیس جمهور بعدی باید چند ویژگی برای آنان داشته باشد. نخست آنکه با کشورهای پنج به علاوه یک، رابطه دوستانهای داشته باشد تا از طریق آنان بتوانند به آژانس بین المللی انرژی اتمی فشار آورند که جلوی تصویب قطعنامههای جدید آژانس و ارجاع دوباره پرونده اتمی ایران به شورای امنیت را بگیرند. دوم آنکه چون سوریه و عراق برای ملایان تهران بسیار مهم است، لذا گزینه مورد نظرشان باید نفوذ لازم را نیز در آن دو کشور (مخصوصاً عراق) داشته باشد. در میان تمام این افراد، شاید علی لاریجانی تنها کسی باشد که با توجه به سوابق گذشته او و پستهایی که در آن بوده، این ویژگیها را داراست. شکست قالیباف در سفر به روسیه و شکست رئیسی در سفر به عراق و همچنین چنگ و دندان نشان دادنهای فراوان این دو به غربی ها، سبب شده که مهرههای جذابی در نزد علی خامنهای برای تکیه زدن بر صندلی ریاست جمهوری حداقل تا این لحظه به حساب نیایند. حال میتوان دریافت که در آن چرخه مشمئز کنندهای که در قسمت اول به آن اشاره نمودیم، علی خامنهای چگونه با گشودن یک کانال جدید مشغول پیگیری خواستهها و اهداف خود میباشد و به قول معروف، به ریش همگان خندیده است. آنچه تجربه تاکنون نشان داده است، علی خامنهای هیچ رئیس جمهوری را بیش از هشت سال تحمل نمیکند و ره آورد تمام این موش و گربه بازیها برای ملت و کشور ایران فقط یک واژه است: هیچ!
در بعد خارجی، مساله به دو بخش تقسیم میشود. بخش نخست بدین گونه است که عدهای خود فروخته و پناهنده صادراتی تحت عنوان تحلیلگر و روزنامه نگار برجسته در امور ایران، منطقه و جهان (!)، میهمانان ثابت آیت اللههای رسانهای فارسی زبان هستند و از طریق این رسانهها به تبلیغ مواضع ملایان مشغولند و به قول معروف، یکی به میخ میزنند و یکی به نعل. در آخر نیز نتیجه میگیرند که این انتخابات شل و نیم بند را باید به هر قیمت ممکن حفظ کرده و در آن شرکت نمود. چهرهها و رسانههای تهوع آوری که همچنان به لجن پراکنی خویش مشغول هستند. بخش دوم، لابیهای فعال رژیم هستند که عمدتا دانشجویان و تحصیلکردگان صادراتی حکومت میباشند که مدرکی نیز از یکی از دانشگاههای آمریکا و یا اروپای غربی مانند انگلستان دریافت کرده اند. این امر سبب میشود که هر زمان در حضور سیاستمداران غربی اقدام به دفاع از ملایان می نمایند، پذیرش آن از زبان یک به اصطلاح دکتر و کسی که تحصیلات بالا دارد، بسیار منطقی تر به نظر برسد و در نتیجه، پروژه فریب آنان با دشواریهای کمتری روبرو گردد. نمونههای این افراد را میتوان امروز در تیم جو بایدن مشاهده نمود. این طیف، با رخنه در دستگاه دیپلماسی کشورهای مهم و تاثیر گذار جهان مانند ایالات متحده چهار هدف اساسی را دنبال میکنند. هدف اول، لابی گری مستمر پیش از انتخابات به نفع سیاستمدارانی که طرفدار آخوندها هستند. هدف دوم، دادن اطلاعات نادرست به منظور گمراه کردن و منصرف نمودن سیاستمدارانی که احتمالا به تغییر رژیم در ایران میاندیشند و ترساندن آنان با این استدلال سست و بی مایه که اگر جمهوری اسلامی از هم بپاشد، منافع آمریکا، اروپا و متحدان آنها در جهان به خطر خواهد افتاد. هدف سوم، تفکیک جناحهای داخل ایران به تندرو و کندرو و جا انداختن یک تفاوت آشکار بین این دو جناح در ذهن غربیهاست. همچنین تشویق آنان به ایجاد یک حمایت بین المللی از جناح به اصطلاح کندرو حکومت که همان استمرارطلبان میباشند برای پیروزی در انتصاباتهای رژیم در آینده. در نهایت، هدف چهارم، تشویق آنها به مذاکره و سازش با همین بخش به اصطلاح کندرو حکومت به عنوان راه حل نهایی. اهداف یاد شده فقط یک نتیجه را به دنبال دارد و آن حفظ و بقای این رژیم قرون وسطایی است تا راه برای رسیدن پول به جیب آیت الله ها هموار گردد. هر دو بخش، داستان غم انگیزی است که متاسفانه همچنان ادامه دارد، اما خوشبختانه تاثیر بخش نخست بر جامعه امروز ایران با بالا رفتن آگاهی عمومی مردم بطور چشمگیری کاهش یافته است.
دو بعدی را که در بالا به آنها اشاره نمودیم، پدیده تازهای برای مردم ایران نیست چراکه در طول چهار دهه گذشته، این قبیل ماجراها را به دفعات شاهد بوده اند. اما به دلیل بی اعتبار بودن رسانه میلی حکومت در داخل و بی اعتبار شدن تدریجی رسانههای بزرگ و شناخته شده فارسی زبان در خارج نزد عموم مردم، این تلاشها و تحرکات یک بعد تازه پیدا کرده است تا شاید به این روش بتوانند به فریب افکار عمومی ادامه دهند. این پروژه اطلاعاتی نخ نما که در آن نیز رد پای شبکه حجاریان-تاجزاده همچون گذشته دیده میشود، اینگونه تعریف شده که برخی از ماله کشان حکومت در داخل کشور، اقدام به شرکت در برنامههای تلویزیونی رسانههای به اصطلاح برانداز و به اصطلاح سلطنت طلب در خارج از کشور نموده تا هم از خود یک چهره موجه بسازند و هم حرف خود را از تریبون این رسانهها بیان کنند. اما بجاست که از این آقایان بپرسیم چه شده است که رسانههای برون مرز که برای سالیان متمادی از دید آنها سلطنت طلب، معاند و برانداز و غیره به حساب میآمدند، اینک به رسانههایی جذاب برای شرکت این حضرات تبدیل شده اند؟! اینجاست که دم خروس بیرون میزند و این مطلب را به اثبات میرساند که در پشت پرده، دست همه اینها در دست هم است و از یک کاسه میخورند. از اینروست که اگر به جای رسانههای برانداز، عنوان رسانههای جا انداز را برای آنان به کار ببریم، سخن گزافی نگفته ایم. یک مثال بارز بر این سخن، حضور صادق زیباکلام در برنامه تلویزیونی شهرام همایون بود. او در آن برنامه با متوسل شدن به مغالطات فراوان، آسمان را به ریسمان میبافد و در آخر نتیجه میگیرد که باید در قالب همین انتخابات موجود و اصلاح طلبان و اعتدال گرایان حکومتی، راه اصلاحات را ادامه داد؛ چراکه با فروپاشی جمهوری اسلامی، همین مقدار دموکراسی بدست آمده نیز از بین خواهد رفت. تمام آن برنامه را میتوان در یک عبارت خلاصه کرد: “نه به براندازی”. او همچنین از مواضع قبلی خود در قبال حفظ حکومت ملایان حتی با بدست گرفتن اسلحه دفاع نمود و اظهار داشت که حزب اللهیها و شاه اللهیها (البته به تعبیر زیباکلام) به دنبال بی اعتبار کردن او هستند. سخنی بس مضحک که مرغ پخته را به خنده میاندازد. در پاسخ به زیباکلام و سایر زیباکلامها باید به سه نکته اشاره کنیم. نخست آنکه در این جمهوری شتر-گاو-پلنگ، واژگانی نظیر تندرو، کندرو، اصلاحطلب و اصولگرا اساسا بی معنا است چون این حکومت قرون وسطایی بر پایه یک ایدئولوژی مشخص بنا شده که ماهیت آن، دیگر بر کسی پوشیده نیست. دوم آنکه امروز دفاع از جمهوری اشغالگر اسلامی و جلوگیری از انحلال آن به هر دلیل و با هر بهانه ای، دیگر به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست زیرا حکومت ملایان، خود، تمام مشکل است و هرگز نمیتواند به عنوان بخشی از راه حل نهایی در نظر گرفته شود. سوم آنکه اگر دموکراسی و آزادی عملی را که آخوندها و فرزندانشان و همچنین ماله کشان حکومت از آن بهره مند هستند را به کنار بگذاریم، زیباکلام آنچنان سخن میگوید که هرکس نداند، خیال میکند مردم ایران در حال حاضر از یک دموکراسی نیم بندی بهره مند هستند که با رفتن جمهوری اسلامی، همین مقدار اندک نیز به عقب برمیگردد. باید از صادق زیباکلام پرسید که این چه مقدار از دموکراسی است که در آن کوچکترین حرکت اعتراضی مردم با تیراندازی مستقیم مزدوران حکومت پاسخ داده میشود و عاملان آن نیز مجازات نمیشوند؟! یکی از آخرین این موارد، هزاران کشته و زخمی آبان ماه ۹۸ میباشد که افرادی نظیر زیباکلامها نه تنها آنرا محکوم نکردند، بلکه در سمت حکومت ایستادند و حرکت غیر انسانی آن را توجیه نمودند.
تمام ابعادی را که در بالا به آنها اشاره نمودیم، بصورتی هدفمند و هماهنگ و با قدرت تمام توسط حکومت و عوامل خود فروخته آنها در داخل و خارج کشور پیگیری میشود و مخرج مشترک همه این فعالیتها عبارتند از:
الف) کمک به ماندگاری حکومت ملایان و ناامیدی مردم از براندازی
ب) تحمیل جمهوری اشغالگر اسلامی به مردم ایران به عنوان تنها گزینه ممکن برای آنها
ج) حضور مردم در پای صندوقهای رای به جهت مشروعیت بخشیدن به این رژیم قرون وسطایی
در پایان و در پاسخ به تمام کسانی که در پشت شعار اصلاحات و با هر دلیل و انگیزهای مشغول خرید وقت برای حکومت ملایان هستند باید گفت که اصلاحات در سیستم قرون وسطایی ملایان بدین گونه است که چنانچه خر اصلاح گردد، گورخر حاصل میشود! لذا در مقطع حساس کنونی که وقت بسیار تنگ است باید در قالب ملتی منسجم و یکپارچه عمل نماییم و با گفتن یک “نه” پر طنین، تمام این شیادان و فرصت طلبان داخلی و خارجی را برای همیشه به زباله دان تاریخ بیاندازیم؛ چراکه:
ثبت ديدگاه