ازخدانورتا نورخدا

نور خدا لجعی

همه جا ابری بود .آسمان تیره و تار . نه نورماهی بود و نه آفتابی . حتی خدا هم از این دیار رفته بود حتی زندگی هم نفس نمی کشید . ناگهان آن که چون ماه روی زمین می تابید خورشیدی شد به آسمانها رفت تا پیام زمینیان را به گوش خدا برساند .
مهتاب زمینیان ,مهسای نازنین ما چون خورشیدی عالمتاب قلب خدارا تاباند تا ببیند و بداند که درسرزمین ما چه می گذرد . وخدانورآمد تا بانورخدا , مهسای مهرسا گونه ما را تابنده ترازهمیشه سازد .
همه جا را غم گرفته بود . خدارفته بود و نورش را هم با خود برده بود تاخدانورآمد .
کسی برمردم رنجدیده و رنجیده سرزمین من دل نمی سوزاند آخرخداهم رفته بود . نمی دانستم و نمی دانم ازکدامین جنایت شیطان بگویم .ازاین همه تکرار خسته ام تا کجا باید از شیطان و ظلمش گفت ؟! تا کجا باید ازسرطانی نوشت که دروجودمان ریشه دوانده است . باید ریشه های سرطان را سوزاند و شیطان رانابودکرد .
آنان که در راه عدالت و آزادی می میرند همه ازنورخداهستند وخدانورآمد تا بگوید که نورخدابه این سرزمین برگشته است . شایدهم که هرگز نرفته بود تا برگردد .این نوردروجودماست .
خدانورآمد تا بگوید که نمی توان برای همیشه نورخدا را زندانی کرد . آمد تا بگوید که نورخدا ازآن شیطان نیست . آمد تا بگوید که این نوردروجود همه ماست نوری که انفجارش یعنی روشنی جهان ونابودی دنیای ظلم و تباهی ..
خدانورآمد تا بگوید مرگ با شرافت بهتر از زندگی ننگین است . آمد تا بافریاد آزادی خویش , سکوت ستمکشان رابشکند و نورخداراآزادسازد .
خدا نورآمد تا نشانمان دهد که از بلوچستان تا کردستان و ازکردستان تا تهران , همه و همه به عشق وطن و به عشق عدالت و آزادی , عاشقانه و عاقلانه جان خود را فدای اندیشه های پاک و مقدس خویش می سازند و نشان می دهند تقدس گوهر شریف انسانیت را .
مگرمی توان نورخدا را دربندکشید و جهان را سراسر ظلمانی کرد ؟مگرمی توان انسانیت را به نابودی کشاند تا وقتی که انسان زنده است ؟خدانوردرسرزمین نورو ازنورآمد تا بگوید که این چند صباح دوران تاریکی و تباهی هم به پایان می رسد و خورشید عدالت خواهد آمد .


تنش راو دستهایش را بستند ..اما ..اما … مگر می توان روح عدالتخواهی رادربندکشید ؟مگرمی توان خدای نوررا خاموش کرد ؟
خدانورآمد تا بگوید درپستی دنیا آن چه که بلند است گوهر شرافت و انسانیت است ودرسرافکندگی جهان فانی ,آن که سربلنداست همان سربه زیریست که اورا به داری بسته اندوبه خیال خام خویش با مرگ او, شیطان همچنان نفس خواهد کشید .خدانورآمد ونورخداراآزادکرد .
خودرا دمی جای اومی گذارم زخمی و خسته و دست بسته . تشنه چون نه آن حسینی که دستهایش را نبسته بودند ولیوانی آب کنارش نگذاشته بودند تا دستهای بسته اش را یارای رسیدن به آن نباشد .
خداوندا !چگونه می توانیم شاهد این همه ستم و پستی و بی شرمی وجنایت باشیم و سکوت کنیم ؟!خداوندا به من بگو که توبه این دیار بازگشته ای . می گویند همه جا هستی ولی نمی توانم باورکنم که این سالها در سرزمین من بوده ای .قوم نادانی که برای حسین بهشتی تو اشکها می ریزند روایتهای نادیده تشنه لبی او را باوردارند اما کورندوکوردل و مرگ تشنه لب , خدانوررا نمی بینند , شکنجه ام می دهند ..به تو , به خدا قسم که اگر این قوم نادان , خدای نوررا دیده باشند و هنوزهم کورباشند از هرجنایتکار پست فطرت و پلیدی , کوردل تروپلیدترند .
مگرمی توان نورخدا را به تاریکی سپرد ؟مگرمرگ سراغ شیطان نمی آید ؟آنان که دنیا را بهشت می دانند و برای رسیدن به بهشت خیالی خود جنایتها می کنند خودخواهی راجایگزین انسانیت کرده اند . خدانورهم آفریده خدابود وقتی که مظلومانه به بندش کشیدند و وحشیانه زجرکشش کردند به چه می اندیشید ؟ و روحش به آسمانها پرکشید وبه آغوش خدایی رفت که سالها سرزمین مقدس ماراازیادبرده بود .
خدانورها هرگزنمی میرند آن چنان که نورخدا, هرگزمحو نمی گردد .

نمی دانم ازآن لحظات آخراو چه بگویم ؟!چه بنویسم ؟!سخت است وداع با زندگی , وداع با دنیایی عشق و امید و آرزو .. سخت است وداع با عزیزانی که چشم انتظارت هستند و باید ناباورانه باورکنند که دیگرنمی آیی ..به پهلوی زخمی توسوگند که راهت را ادامه خواهیم داد ..به لبان تشنه تو سوگند که اشغالگران را از ایران مقدسمان خواهیم راند .سوگند به نگاه پاک و قلب شکسته ای که حتی لیوانی آب را هم از تو دریغ داشتند این یزیدیان را , تک تکشان را بردارهای عدالت خواهیم آویخت .
خداوندا!باماآشتی کن .دیگربس است قربانی دادنها .. خدایا !پس کی وقت پیروزی می آید ؟!خدانورهایی هم باید باشند که ایرانمان را بسازند که با روشنی وجود خود به ما درس استقامت و بردباری بدهند.
خداوندا!نوری را که با شهادت خدانور, بردلهای ما تابانده ای به زندان تاریکی نسپار, بگذار همچنان روشنگرراه مقدسی باشد که سرانجامش پیروزی نوربرتاریکی خواهد بود .. پایان

ازخدانورتا نورخدا “نویسنده :نادر ایرانی