من هم پسرکسی هستم : پویا بختیاری . شهادت : 25 آبان 1398-2578
سه سال گذشت ازقیام خونین جانفشانانی که علیه ظلم و تبعیض حاکم برکشور به پا خواستند و نشان دادند که برای رسیدن به آن چه حقشان است از نثار جان و مال و خون و نفسهای خویش دریغ ندارند . ظاهرا مسئله گرانی بنزین بود اما درواقع این بهانه ای بود برای مبارزه با ظلم و ستم چهل ساله ای که چون خوره به جان ملت ایران افتاده رهایش نمی کرد ونمی کند .
سه سال گذشت اززمان ازجان گذشتگی فرزندان وطن که نشان دادند درراه آزادی و عدالت باید که خونها داد و حق خود را ستاند که حق گرفتنیست نه دادنی . شاید که اینک میان ما نباشند اما روحشان , یادو اندیشه شان زنده و جاودانه و زمینه ساز راهی گردیده که امروز به خوبی شاهد آنیم .
پویا بختیاری ها نشان دادند که خون ایرانی دررگهایشان جاریست . نشان دادند که فرزندان کوروش کبیرند و با شجاعت و شرافت خویش حماسه ای آفریدند که تا ابد به یادویادگار خواهد ماند .
شاید بزرگترین درس و اثر این قیام زمینه سازشدن برای انقلاب این روزهای مردم ایران باشد . دلاوران مبارز راه حق و آزادی به خوبی دریافته اند که هرقدر بیشتر بترسند دشمن شجاعت و شهامت بیشتری یافته بسیارآسان سرکوبشان می کند .
هرچند درقیام آبان هم دهه هشتادیهای بسیاری حضورداشته جان خود را هم در راه آرمان مقدس خود فداکرده اند اما این قیام با آن که به ظاهر فروکش کرد اما آتش زیرخاکستری شد که شعله های آن امروز چون آذرخشی اهورایی , بر جان اهریمنان اشغالگروطنمان افتاد که به زودی شاهد بر باد رفتن خاکسترشان خواهیم بود .
من هم پسرکسی هستم . من هم کشوری دارم که مردمان شرافتمندش سربلندانه برای سرفرازی کشورشان می جنگند .
من هم کشوری دارم که پویاها دارد نداها دارد مهساها و نیکاها دارد , خدانورهادارد. کشوری دارم که تاریخ پرافتخار و مردمان افتخارآفرینش را هیچ کشوری ندارد .
من هم کشوری دارم که اصالت و نجابت و غرورمردمانش راهیچ جای دیگرنمی یابی .
من هم کشوری دارم که امروز توسط بیگانگان ازخدابی خبر اشغال گردیده است و برای رهایی آن باید که تا آخرین نفس بجنگم وبجنگیم .
من هم کشوری دارم که پدران و مادران آن پسران و دختران خود را به خاک وطن هدیه می دهند و کودکانی دارد که نمی دانند جنگ یعنی چه ؟وچرا گلوله خودخواهیها قلب پدران و مادرانشان رامی شکافد ؟چرا دژخیمان اشک یتیمان را نمی بینند ؟ چرا صدای قلب شکسته شان را نمی شنوندوآه پردردشان را احساس نمی کنند ؟ به چه قیمتی حاضر به شنیدن ضجه های دخترکوچک مهابادی هستند که مادرش را درراه آزادی سرزمینش ازدست داده است .؟
آری من هم پسرکسی هستم پسری گه خونش ازخون دیگران رنگین ترنیست پسری که خدایش همان خدای جانباخته راه آزادیست
من هم کشوری دارم که آزادگانش دربرابر گلوله های اشغالگران سینه سپرمی کنند تا بگویند که خون سبزشان بر زندگی سیاهشان شرف دارد ..
ای خوابزدگان بیداروای بیدارشدگان خوابزده !هوشیارباشید فرداهمین امروزیست که به دستان توانای شما ساخته می شود . دستت را به دست آنی بسپار که از جنس توست .انسان نماها قلبی ازجنس سنگ دارند . می کشند غارت می کنند به سینه مهربانیها شلیک می کنند و همه و همه اینها به آنان لذتی وصف ناشدنی می دهد . می پندارند پیروزشده اند به ناگهان می بینند که همه اینها سرابی بیش نبوده است .غارتگران همیشه بازنده اند
من هم پسرکسی هستم ..کسی که برای من چون هیچ کس نیست کسی که مرا با هیچ کس عوض نمی کند کسی که وجودم ازاوست و اگر گلوله ای تنم را بشکافد اوراهم به خروش می اندازد .
من هم کشوری دارم که گرسنگان آزاده اش با سیلی صورت خود را سرخ نگاه می دارند وتشنگان لب خشکیده اش بر سرجوی آب گندیده , دست به دهان تمساح می سپارند ودست به بیگانه ننگین نمی دهند
و امروزپویاها چه می گویند ؟بدانید که آنها زنده اند و روحشان شادان از این که می بینند آن چه که کاشته اند آماده دروکردن است .
پویا چه می گوید؟! ..می گوید دوران اشکها و گریستنها به سرآمده .. به پا خیزید ای همسنگران !اینک زمان راندن دشمن خوار و زبون از سرزمین مقدسمان ایران است . امروز آن درخت آزادی که باخون پاک جوانان وطن آبیاری گشته شکوفه ها داده است بهارآزادی لبخندمی زند .. اجازه ندهید که شیاطین کوردل بازهم بخواهند حاکم بر جان و مال و سرنوشت شما باشند .
و امروز پویای پهلوان می گوید من به شما افتخارمی کنم و شاهد آرامش رادرآغوش کشیده ام که می بینم جانم به هدرنرفته است . دست همه شما را می فشارم و برشما درود می فرستم . من زنده و بیدارم آنان که درراه آزادی و حقیقت جان می سپارند همیشه زنده اند .
امروزپویای قهرمان می گوید
دنیای جهان , جاودانه نیست آن چه می ماند شرف و عزت و پاکدلی و حقیقتیست که برای آن دیده به جهان گشوده ایم . آری من پسرکسی وکسانی بوده ام و هستم . پدری و مادری که برایم آرزوها داشته اند . آرزوهای گذرا را رها کرده ام وبه دامان آرزوهایی پناه برده ام که مرا به آرامش و جاودانگی بسپارد .
وامروزپویای دلاورمی گوید دلم می خواهد ببینم که امروزتان پرشورتر از دیروز و فردایتان تابناک تر از امروزباشد , آن گاه لبخندهای من خنده های شادمانی خواهد شد . آن گاه وقتی که پدر, مادرو دیگرعزیزانم جای خالی مرا ببینند دیگربا چشمان دلشان اشک اندوه نمی ریزند . مادرم !پدرم !خون مرا درپای نهال آزادی خواهید دید و روح من وروان دیگرجانباختگان این راه مقدس بر فرازاین نهال وبرفراز انسانهائیست که درسایه این درخت ازآن چه به دست آورده اند پاسداری می کنند
و امروزپویای بی قرارمی گوید بشتابید , متحد شوید پرشورترازهمیشه .. ای آزادگان !با همرزمانتان یکدل و یکصدا فریاد برآورید که نترسید , نترسید ما همه با هم هستیم و به دشمنان بگوئید بترسید بترسید ما همه با هم هستیم , به دشمنی که عدالت و آزادی و مهربانی نمی شناسد , به دشمنی که حتی خاک وطن را هم می فروشد رحم نکنید .. رضا شاه بزرگ به وقت خروج از ایران مشتهایی از خاک وطن را با خود برد تا , تاآخرین نفس بوی ایران را احساس کند اما این بی وطنان خاک وطن را هم می فروشند تا غرق ماهیت خویش گردند .
باید که در این روزها حرمت خون پویا و پویاها و همه جانبازان و شهدای راه وطن و آزادی را پاس بداریم . اگرامروز نجنبیم فردا دیگر نه فرصتی برای جنبیدن خواهیم داشت نه توانی . دشمن بسیارترسوست آخر نمی داند برای چه باید جان بسپارد . جان کثیفش فقط نشخوارکردن می شناسد و غارتگری . دشمن اسیر باخت , باختهای خود گردیده و ما درهرصورت برنده ایم پس چه بهتر که با اتحاد و همبستگی خود , وطن را ازناپاکی وجود این ناپاکان پاک گردانیم . به پاخیز هموطن !فرصتها را غنیمت شمر !اجازه نده که دشمن سرافکنده , سربلند کند و توانی دوباره گیرد .
بسیارگفته ایم و بسیارشنیده ایم . بسیارنوشته ایم و بسیارخوانده ایم . اینک وقت برخاستن و کوفتن مشتهای گره کرده بر سر دربندکشان آزادیست و من آن چنان که درگذشته ای نزدیک گفته ام , بازهم می گویم :
هموطن , وطن فروشی نیست
وقت فریاداست
وقت خاموشی نیست
خزرت را داده اند برباد
کیش راکیش داده اند (کرده اند)ای داد
نشوید مات و سردرلاک
نشوید چون مرده ای درخاک
نیست گاه گذشت و بستن پلک
وقت خفتن (تسلیم )چشم پوشی نیست
پیروزی ازهروقت دیگری به ما نزدیک تراست . سوی ما نمی آید تا سوی او نرویم .حق گرفتنیست اتحاد و همبستگی رمزپیروزیست و مهمترین عامل پیروزی تشکیل صفوف هزاران نفری و درشهرهای بزرگ اتحاد میلیونی خواهد بود . دشمن دربرابر جمعیت میلیونی به سوراخ موشها خواهد خزید . این سوراخها را خواهیم بست یا برای این موشها تله خواهیم گذاشت موذیان اگر محو نشوند چون طاعون به جان آدمی می افتند . دشمن فریاد سکوت نمی شناسد که جمعیت سه میلیونی لبهای خود را ببندند ودرخاموشی بگویند رای من کجاست ؟(تهران 25خرداد88).باید چون زلزله ای دشمنان این مرزو بوم را خاکشان کرد که زباله دانی تاریخ خوراک می خواهد . به پاخیزید .. بیدارشوید و بیدارباشید .خیابانها درانتظارند , کوهها و جنگلها , دشت ها و دریا ها درانتظارند . کودک یتیم و مادرشهید داده درانتظاراست . آن پرنده درقفس که نگاهش به آزادی مانده درانتظاراست . خوشه های خشم درانتظاراست و امروز درانتظارفردائیست که اداره کشور دراختیارکسانی باشد که خوشبختی را , خوبیها را , مهربانیها و راحتیها را برای همگان می خواهند . تا پیروزی فقط چند قدم مانده است رهایش نکنید تا رهایتان نکند . ای آنان که هنوز خفته اید همین امروز بیدارشوید که فردا خیلی دیراست ..و من خوش بینانه پیروزی را نزدیک تر از هر زمان دیگری می بینم ..
نویسنده : نادرایرانی
چهار سال گذشت و هنوز از جمهوری اسلامی گذرنکردیم ..ناله های بی ثمر و دعوت به شجاعت اما درپستو نشستن که دردی را دوا نمی کند ..چهار سال گذشت و زندگی می گذرد و ماهنوز شاهد لبخند شیطانی هستیم که جهان راجاودانه می پندارد..
پویا جان !توهم پسرکسی بودی .و اینک تو پسر ایران زمینی هنوز خیلیها باید شجاعت را از تو بیاموزند ..خیلی چیزها را می توان فداکرد ..گذشت از خیلی چیز ها اگر آسان نباشد بالاخره می توان ازآن گذشت اما گذشتن از جان آن هم درراه وطن , درراه آزادی و انسانیت , شرافت و اصالتی می خواهد که در نهاد هرکسی نیست .
چهار سال است که میان ما نیستی شاید یک بار مرگ را تجربه کرده باشی اما هزاران هزار بار است که به دنیا آمده ای ..یادت را گرامی می داریم ای سرباز پاک ایران زمین !…: نادرایرانی