در همین افکار غرق شده بودم که ناگهان دستی به پشت کمرم زد و گفت:
چرا تمرگیده ای تن لش؟! بلند شو که آقایان آمدند
او عباس بود. سرکارگر ما. حتما بخاطر داری عباس چقدر با من صمیمی بود ولی اکنون یک ادم فروش به تمام معنا شده. حق هم دارد چون او را معتاد کرده اند. پسر سهمادار کارخانه مان برایش مواد جور میکند عباس هم در ازایش راپورت چی خوبی شده.
با وجود اعتیاد عباس هم چنان قلچماق است. پارسال که در هفت آبان پوستر کوروش بزرگ را در وسایلم پیدا کرد چنان مشتی حواله ام کرد که گربه را کفتر میدیدم. بعدش هم راپورتم را به روسا داد. چشمت روز بد نبیند اسمم در تیتر اول رسانه ها قرار گرفت گفتند این مرد عکس کوروش با خود دارد او ناسیونالیست است و حتما میدانی که امروزه دوست داشتن میهن چه جرم بزرگی است.
تا چندین ماه نمیتوانستم زیاد در معابر عمومی ظاهر شوم چون اگر مردم مرا میشناختند به طرفم آشغال پرت میکردند و شعار میدادند: نژادپرست برو گم شو!
دست اخر با التماس به مدیر یک شبکه اینترنتی موفق شدم با مردم ارتباط تصویری بگیرم و رسما اعلام کنم که ایها الناس من شکر خوردم”
هر چند با تکنیکهای رسانه ای آن مدیر شبکه بالاخره چهره منفورم تا حد زیادی مثبت شد ولی در ازای این محبت او مجبور شدم سه ماه در خانه اش بصورت رایگان نظافت کنم! چون کار کارخانه بخودی خود سنگین بود و بعد از آن هم مجبور بودم به نظافت خانه او بپردازم بعد از آن سه ماه پرفشار پانزده کیلو لاغر شده بودم
عباس با چشمان ورقلمبیده اش به من چپ چپ مینگریست خیلی زود خودم و کاغد و قلمم را جمع و جور کردم شانس اوردم به یادداشتهایم گیر نداد. بقیه مطالب را در خانه برایت نوشتم.
باید اشاره کنم عقده ای بودن عباس دلیل دیگری هم دارد. عباس زن خوش سیمایی داشت که دیده بودی اش. خیلی ها به آن زن میگفتند تو از عباس بسیار سرتری و حیف است که تا اخر عمر بپای این کارگر کارخانه بمانی. سرانجام همین پسر سهامدار کارخانه که عباس امروز کاملا عبد و عبیدش شده، زن عباس را با رویای هالیوود وادار به طلاق کرد و به خارج فرستادش
اکنون هیچ کس اطلاع دقیقی از وضعیت زن عباس ندارد. فقط میدانیم که در یکی از کشورهای امریکای جنوبی مشغول تن فروشی است و باوجودی که هنوز چهل سالش نشده مانند یک زن پنجاه و چند ساله می ماند!
وسایلم را در کمدم گذاشتم.
به یکباره صدای شور و شعف از کارگران برخاست. برایم شگفت اور بود کارگران مایوس سر درگریبان که با مرده متحرک هیچ تفاوتی نداشتند چه اتفاقی میتوانست این گونه به هیجانشان بیاورد!؟
با پرس و جو فهمیدم که ” جنیفر تالین” خواننده و رقاص مشهور امروز به شهرمان می آید.
حالا دلیل این همه فریادهای مستانه کارگران را متوجه شدم. همه ما بارها و بارها هنگام خوردن ناهار از خواب دیشبمان و معاشقه با جنیفر تالین میگفتیم. من که دیگر نه ولی سایر کارگران حاضر بودند تمام عمر چون سگ کار و زندگی کنند تا فقط یکبار دستی بر باسن خوش فرم تالین بکشند و بعد با خیال راحت بمیرند.
افسانه ثروتمند شدن و در پی آن رقصیدن با جنیفر تالین نیروی محرکه خوبی برای ادامه حیات این بردگان قرن بیست و یک میباشد
بعدا به تو خواهم گفت که ورود جنیفر تالین با چه فتنه هایی در شهرمان همراه شد……
#ادامه_دارد