یلداسیاهپوش است

یلدا

خورشیدکجاست ؟گویی که او هم درجستجوی خداست ؟بیدارشوید ای عاشقان یلدا !مگر غیر این بود که یلدای تاریک را به امید صبحی روشن کنارهم و با خنده های هم چراغانی می کردیم ؟مگرغیر این بود که خوشیها و غمهایمان را دراین شب روشندل قسمت می کردیم ؟ اینک وقت خوشی نیست . یلدای من !یلدای ما !برگونه خورشید گونگان اشک اندوه می بینم آخرخورشید گونگان را به دارمی آویزند .. مگرمی توان نوررانابودکرد و به تاریکی سپرد ؟ مگرمی توان فرزندان خورشید را به دارآویخت و تاج اهریمنی برسرنهاد و شاهانه زندگی کرد ؟حتی شیطان هم می داند که روزگارش سرآمده است ..
ای یلدائیان !بیدارشوید پیش ازآن که درخواب عمیق یلدایی فروروید . خورشید هم خدا را فریاد می زند پس توخورشید رافریادبزن تا به دنبال نور, راهت راگم نکنی .
بیدارشوید ای خاکستریهای خاکسترنشین که اگرچنین نکنید به خاک سیاه خواهید نشست که اگرچنین نکنید تمام روزها و شبهای شما یلدایی خواهد شد که خورشیدش راگم کرده است .
برگردن خورشید طناب دارمی بینم , چشمان دلتان رابگشائید تا دلهای غمخوارببینم . یلدای این زمستان به صبح نخواهد رسید تا به دلهای مادران و پدران فرزندان بردار سیاه , نورامید نتابانید . به پاخیزید سکوت سیاه شبانه دیگر بس است . دیگربس است گذرازکنار عاشقان وطن و آزادی که بردارآویخته شده اند . دیگربس است گوشه گود نشستن و فریادهای لنگش کن , لنگش کن سردادن که دشمن سراغ خاکستریها هم خواهد آمد و به خاک سیاهشان خواهد نشاند . آن روزبسیارنزدیک است اگرخفتگان بیدارنشوند .
تا به کی شاهد اشکها و غمها بودن و به امید فرداو فرداهایی نشستن که با جانفشانی دیگران نورانی گردد ؟! روزها و شبهای ما سراسرتاریک و بی سرانجام خواهد بود اگر به سرانجام خود نیندیشیم . دیگربس است خدا نورها را دیدن و کوربودن , دیگربس است تابش مهساها را دیدن , رنگین کمانها را دیدن و تاریکی را طلب کردن .. دیگربس است گوهر غیرت و شرافت و انسانیت رابه بادسپردن و خود بر خاک ذلت نشستن .. دیگربس است گفتن و نوشتن و سرودن و عمل نکردن …
یلدای این سال سیاهپوش است .. خنده های دروغین شادش نمی کند .. خوردن هندوانه و ازگیل و پشمکهای یلدایی و شکستن آجیل چه دردی را دوا می کند وقتی که فرزندان وطن را به دارمی آویزند و بازماندگانشان خون اندوه می خورند و دلهایشان می شکند ؟! چگونه می توانیم آرام بگیریم و آرام بمانیم وقتی که دروجود داغدیدگان طوفانها بپاست .؟! چگونه می توانیم سکوت کنیم و شاد باشیم وقتی که روح یلدا سیاهپوش است . همان یلدایی که با تمام وجود همراه با ما می خندید تا سپیده دمان با رفتن خود , ما را به تبسم خورشید بسپارد . بیدارشوید . شادی باید ازآن همه انسانهایی باشد که خودخواه نیستند . . آنان که همه چیز را برای خود می خواهند انسان نیستند .
بیائید انسان بودن را بخواهیم و انسان بودن را حس کنیم که این گوهربرترآفرینش ازآغاز درتاروپودبشربوده است , احساس زیبایی که با تمام زبانها آشناست , وقلبی که زبان نمی داند و برای درکش بایدکه درمکتب انسانیت درس خواند و درسی که استادش آفریدگار ما و مکتبش دنیای ماست .

سیاهپوش
یلداسیاهپوش است چشمانتان رانبندید !چیزی به رفتن و نابودی شیطان نمانده , جانی دوباره به او ندهید .چه لذتی شیرین ترازآن که لذت را دروجود همه , دروجود همگانی که خودخواه نیستند احساس کنیم .
یلداسیاهپوش است . می گوید اینک وقت سرکوب دشمن و زمان انتقام است . دشمنی را که جز قتل و غارت هیچ نمی داند بایدکشت .
یلداسیاهپوش است وقتی که خدانورها رفتند باید که شتافت تا نورخدارایک بار دیگر به این سرزمین آوریم ونشان دهیم که هنوزهم این خدای نورورنگین کمانهاست که برجهان و بر سرزمین ما حکم می راند .
یلداسیاهپوش است آخر ایران بانوی مقدس ما عزاداراست . خونهای پاک برخاک مقدسش جاری شده تا یک بار دیگر سرسبزش گرداند . ایران پرغرورمن , ایران پرغرورتو درانتظارماست .. درانتظارفریادهای خروشان ما که کاخ پوشالی دشمن را بلرزاند . شیطان رفتنیست ..فریاد بزن که تا آخرین نفس برای راندنش , برای نابودیش پیکارخواهی کرد .
یلداسیاهپوش است . بیائید تا باراندن اهریمنان نورانیش گردانیم . بیائید شمعی روشن کنیم وپیامی باشیم برای نداها , مهساها , خدانورها . کیان ها و رهنوردهایی که راه زندگی را نشانمان داده اند .
یلداسیاهپوش است نه به آن خاطر که راهمان را گم گردانیم .اوبه ما روزنه های نور را نشان می دهد . فریادها باید که سکوت را بشکند وآتش به جان دشمن بیندازد . زندگی تنها به نفسی بنداست ومرگ شرافتمندانه باشکوه تراززندگی ننگین و زیر بارستم بودن است .

یلداجان !دوسال پیش گفته بودم یلدا می آید تا بگوید هرلحظه ای می تواند یک یلداباشد و پندار و گفتار و کردارنیک منشانه خود را به روشنی یلدامی سپاریم تا بیش ازپیش بر این باورقرارگیریم که آن آئینی که دلها را به هم نزدیک می گرداند و سرنوشت ها را به هم گره می زند دین انسانیت است . یلدا با ما از خورشید زندگی می گوید ازنفسهای زمستان گذرکرده ازپاییز و درجستجوی بهارمی گوید . یلدا یعنی خود ما یعنی خواسته های خود را برای دیگران خواستن , یعنی من و ما و شما . این روزها می خواهند که با هم بودن و با یلدا بودن را نخواهیم .اما فراموش کرده اند که برای گذرازخود خواهی باید که ازخودگذشت .. بازهم می توان خندید بازهم می توان زندگی را برای همه خواست بازهم می توان مهربان بود و بازهم می توان ازخودخواهی گذرکرد و ازخودگذشت
ای عاشقان یلدا !بازهم می توان یلدارا شب شورو شیرینی ساخت .اما اینک وقت آن است که متحدشویم و نورو شادی و نورشادی را به زمین و آسمان ایران اهورایی خویش بازگردانیم .
و پاس می داریم یلدای باشکوه را همچون سیزده به درها , نوروزها و دیگرآئینهای مقدس ایران پرافتخارمان ..و شکوه این روزها وشبها هنگامی به اوج خود خواهد رسید که اوج همبستگی میلیونها ایرانی وطن پرست آزادیخواه انسان صفت اهورایی را نشان دهد و نشان خواهیم داد که برای آزادی خود و میهنمان تا آخرین نفس می جنگیم ومی جنگیم تا پیراهن سیاه از تن یلدابه درآوریم . پایان

نویسنده : نادرایرانی
یلدای 2581شاهنشاهی