تفنگم رابرمی دارم و به میدان می روم .

تفنگم را برمی دارم , تفنگت رابردار‎می دانم که دشمن جز زبان زورنمی فهمد .می روم تا زندگی را درطنین ناقوس مرگ بیابم .می روم تا خودرا به قله آزادی برسانم و به زندگی سلام بگویم . می روم تا دوباره خورشید را درآسمان آبی ببینم . روزی می آید که بازهم باران ببارد و دشتهای خشک سرزمین مرا سبز سبزگرداند . روزی خواهد آمد که دیگر, غارتگران روزی مرا به یغما نبرند , آن روزرا درآینه روزگارمی بینم که چگونه چون دوزخیان افساربرگردن , ناله سرمی دهند و تقاضای بخشش می کنند . آن روز بازهم خواهم خندید چون وقتی که کودکی بیش نبودم . آری آن روز بازهم خواهم خندید وقتی که زندگی لبخند می زند . بازهم خواهم خندید وقتی که بارش باران شیرین را بر نمکهای دریاچه زندگی ببینم .
تفنگم را برمی دارم و به میدان می روم . می دانم که این آخرین فرصت است . اگرمیدان را به دشمن بدهم یا به خاکم خواهد سپرد یا بربادم خواهد نشاند .
تفنگم را برمی دارم و قلب دژخیم بی مغز را نشانه می گیرم . این آخرین فرصت است .فرصتی برای زندگی دوباره , فرصتی برای پروازبرفرازابرها ..
تفنگم رابرمی دارم تا برای صلح بجنگم .
تفنگم را برمی دارم تا دیگرکسی سوی زن , زندگی , آزادی شلیک نکند . تا دیگرلجن زادگان , پول نفت و گاز ایرانی را به بیگانه ندهند و خرج خود و لجن زادگان خود نکنند .
تفنگم رابرمی دارم و شلیک می کنم تا خفتگان را از خواب گران بیدارکنم تا وطن پرستان ببینند که دشمنان وطن چقدربزدل و ترسو هستند
تفنگم رابرمی دارم تا امید را زنده گردانم تا باورها را زنده کنم تا جبر شکست را درخاک و درسینه های خود دفن گردانم ونشان دهم که خواستن توانستن است ..
تفنگم رابرمی دارم تا نشان دهم که دشمن پشیزی بیش نیست و این غول بی شاخ و دم و بی یال و کوپال را می توان با تلنگری محوش کرد .
آری تفنگم را بر می دارم تا زندگی را زنده گردانم تا فریاد بزنم که به پا خیزید ای وطن پرستان راه آزادی !هیچ دشمنی را یارای برابری با جمعیت میلیونی نیست اما بازهم تفنگم را برمی دارم تا دشمن بداند که دیگر وقت نوازش دیدن گذشته است تا بداند که من هم شلیک می دانم که من هم امر به معروف و نهی ازمنکرمی دانم . امر به آزادی و رعایت حقوق یکدیگر و نهی از خود خواهی و زورگویی که این است اصول انسانیت .
تفنگم رابرمی دارم تا به روح پاک درخون غلتیدگان وطن بگویم که بیدارم و صدای آنان را شنیده ام . آری آن روزرا می بینم که اشکهای شوق از دیدگان جاری خواهد شد و همه با هم ترانه عشق و آزادی خواهند خواند .حتی آنان که دیگر عشق را باور نمی داشتند آن را با تمام وجود احساس خواهندکرد
تفنگت را بردار! با گلوله ای که لبان دیورا می دوزد ازآزادی بگو از پایان شبهای تیره و تار بگو از پیروزی نور بر تاریکی بگو
تفنگت را بردار و درآخرین خان , دزدان را از خانه ات بران . نشان ده که غارتگر وطن , هرگز از محبت و زبان مهر هیچ نمی دانسته است ونمی خواسته که بداند
تفنگت را بردار اینک وقت سکوت نیست
تفنگت را بردار حتی اگر به قصد شلیک ابتدا و شروع جنگ , تفنگت را بر نمی داری به دشمن نشان ده که آماده ای , آماده دفاع .آماده ای که دربرابر زوربایستی و اگر شاهد به خاک و خون غلتیده ای از یاران پاک و مبارزت بودی این بار نشان خواهی داد که خون در برابر خون و جسد در برابر جسد خواهد بود که چشمه هایی ازآن را درسال گذشته دیدیم
تفنگت را بردار گلوله ها بی قرارند این بار می خواهند که زندگی ببخشند این بار می خواهند که جای خشکاندن رودخانه ها و دریاچه ها و جنگلها , کویر را سرسبزو آباد کنند .نوشته های سکوت در انتظارند . می خواهند که باز هم از ملی شدن جنگلها و آبها بگویند از همان انقلاب سپیدی که شورشگران در شورش سباه 57 چشمان خود را روی آن بسته بودند ..
تفنگت را بردار ای به پا خاسته !اینک وقت به خاک سیاه نشاندن سیاهدلان و سیاه اندیشان است پس امانشان نده که از ترس به دام مرگ افتاده اند
تفنگت را بردار ای دلاور!سینه کینه را نشانه بگیر .وقت کاشتن گل عشق است .آنان که نمی توانند عاشق باشند و نمی خواهند که دیگران هم چنین باشند و زهر می پاشانند را باید از صفحه زندگی محو کرد .
تفنگت را بردار.مرگ دشمن و جشن پیروزی نزدیک است . ایران را سراسر گلستان خواهیم کرد و بار دیگر همه اقوام ایرانی کنار هم به صلح و صفا و آرامش زندگی خواهند کرد .
تفنگت را بردار ایرانی !ایران بی قرار است . ایران در انتظار است .
تفنگت را بردار !تفنگم را برمی دارم .با هم یکی می شویم تا نشان دهیم که خوبی بربدی پیروزاست
تفنگم را برمی دارم , تفنگت را بردارتا برسینه دربندکشان آزادی بنویسیم :
انسان , زندگی , آزادی
انسان , زندگی , آزادی

نویسنده : نادرایرانی
شهریور2582 شاهنشاهی