#دهکوره_جهانی
#فصل_دوم
#فرار_از_مهلکه
#پارت_پنجم

دهکوره جهانی

چنگهایش از چنگال گربه هم تیزتر بود. جورج هم چنان نعره میزد:
“این دشمن دگرباشان جنسی اعدام باید گردد ”
هر کاری میکردم نمیتوانستم از زیر دست و پای این پسرک ده ساله نجات پیدا کنم. گویا در دانشسرای نظامی شان خیلی خوب آموزش دیده بود‌. من بیشتر از کتک های جورج از سروصدای او میترسیدم تا مبادا مسولین قطار از حضور من باخبر شوند و حالا خر بیاور و باقالا بار کن.
با درماندگی نگاهی به ناتاشا که خونسردانه پاهای گنده اش را رو هم انداخته بود و تبسم بر لب داشت انداختم:
“ناتاشا تو روخدا این پسرتو جمعش کن. تو رو به خدا ناتاشا. من نوکرتم.”
ناتاشا هم نامردی نکرد و با آرامش چیزی در گوش جورج گفت که جورج را از یک گرگ وحشی به یک گوسفند رام تبدیل کرد!
بعد رو به من کرد و ازم خواست تا پولی به جورج بدهم تا از بوفه چیزی بخرد. من که سوزش صورتم آغاز شده بود بدون درنگ گفتم: ” ای به چشم نوکر این آقا جورج و مادرشم هستم ” دست در جیبم کردم و هرچه پول دستی داشتم به جورج دادم.
جورج که رفت خرید، ناتاشا دستمالی از جیبش بیرون آورد و در حالی که خون صورتم را پاک میکرد گفت:
“ناراحت نباش محسن، جوونای امروزن دیگه. آرمانخواهن و سرباز فدایی کاملا هریس”
جورج با چند بسته پر از پفک و چیپس و تنقلات برگشت. یک بسته یخ هم خریده بود که ناتاشا آن را روی صورتم گذاشت. در دل گفتم: ” خوش بحال کاملا هریس با چنین سربازی! با چارتا پفک و چیپس همه آرمانها رو فراموش کرد”
در حالی که نفسم کمی بالا آمده بود از ناتاشا پرسیدم به کجا میرود؟
” داریم با جورج میریم شهر سنت فلوید (فلوید مقدس) اونجا خواهرش یک ویلایی داره که جد و آبادت حتی خوابش هم تا الان ندیده! دخترم اسمش لوریسه. حتما میشناسیش.”
سپس عکس دو نفره شان را در داخل گوشی اش بهم نشان داد… یا خدا!!! لوریس بازیگر مشهور فیلمهای پورن دختر ناتاشا بود!!
عجب دنیای کوچکی! عباس صمیمی ترین رفیق من تنها دلخوشی اش فیلم های لوریس بود. همیشه در خلوت مان اعتراف میکرد که چه مقدار زیاد با فیلمهای لوریس خودارضایی کرده. دروغ نگویم خود من هم چندین بار با دیدن کلیپ های لوریس اختیار از کف داده بودم. دیروز عباس در زندان کشته شد. امروز میفهمم لوریس خواهر ناتنی پسرم جورج هست!
جورج یک مشت پفک بهم تعارف کرد
ناتاشا ادامه داد:
” تا حالا به شهر سنت فلوید رفتی محسن؟ خیلی لاکچریه. همه گردن کلفتای پورن اونجا مِلک دارن. آدمای بی خاصیت و به دردنخوری مثل تو رو اونجا راه نمیدن! لوریس از همه بچه هام موفق تر و ثروتمند تر شد
البته لوریس علاقه داره علاوه بر پورن در فیلم های دیگه هم بازی کنه. محسن مخملباف بهش قول داده اگه بتونه یک عملیات تروریستی موفق انجام بده اونو وارد سینمای خودش میکنه! درست مثل داوود صلاح الدین! ”
قطار در ایستگاه شهر سنت فلوید توقف کرد. ناتاشا صورتم را نوازش کرد و از لبانم یک بوسه محکم گرفت. نمیدانم چطور شد که به صورت غیرارادی پسرم جورج را که ابتدا اصلا دوستش نداشتم در آغوش گرفتم و خداحافظی کردم!
ناتاشا با آن دندان های کرم خورده اش خندید و گفت:
“میبینمت محسن جان”
تنهایی من در کوپه قطار زیاد طول نکشید چون ایستگاه بعدی شهر “جوزف پاک” بود و من هم از قطار پیاده شدم

#ادامه_دارد