#دهکوره_جهانی
#فصل_سوم
#بنیاد_مستر_آبراهام
#پارت_دوم

دهکوره جهانی

جا خورده بودم آخر من کجا! هلن همسر بلوند و مدل مستر آبراهام کجا! خواستم بگویم مرا اشتباه گرفته اید و من اصلا بیگدلی نیستم اما زبانم به پِ تِ پِ تِ افتاده بود!
هلن با علامت دست از من خواست آرام باشم : ✅” نیازی نیست چیزی رو مخفی کنی. منو تو هر دو مون مسافر یک کشتی هستیم. فقط با اتحادمون میتونیم جونمونو از دست ساشا و تیمش نجات بدیم”
هلن از من خواست گوشی ام را بهش بدهم. من با همان حالت گیج، موبایلم را در اختیارش گذاشتم. هلن به سرعت برنامه کارگرگرام را از روی گوشیم پاک کرد و گفت:
✅ ” ین برنامه رو یک برنامه نویس برای مستر ابراهام طراحی کرد تا از طریقش بتونه کارگران خودشو در هر زمان و مکان کنترل کنه! من از روی همین برنامه جاتو پیدا کردم”
حالا میفهمیدم چرا نصب برنامه کارگرگرام برای ما کارگران بی نوا اجباری بود! به هلن گفتم: ” پس مستر آبراهام هم تا الان جای منو فهمیده”
✅”نه خیالت راحت! آبراهام تازه از اون دنیا برگشته و هنوز متوجه نشده که تو هم در این ماجراها نقش داشتی!”
“پس تو از کجا نقش منو میدونی؟”
هلن یک لحظه پلک هایش را بر روی هم فشار داد و خیلی خونسرد گفت:
✅” نقشه ترور مستر ابراهامو من و ساشا صابونی با هم کشیدیم. اون به من وعده ازدواج داد ولی زنده موندن مستر ابراهام سگ جون همه نقشه ها رو به هم ریخت! حالام دو زاریم افتاده که ساشای حرومزاده میخواد منو قربانی کنه تا ردی از خودش در این ترور نباشه”
“فقط منوتو از پشت پرده ترور مستر ابراهام باخبریم؟
✅”به همین زودی خسروی رو یادت رفت؟ بعلاوه کسی که برای بار دوم به مستر ابراهام در بیمارستان سوقصد کرد دستگیر شد. و زیر بازجویی ها اعتراف به توطئه چینی ساشا کرد. مستر ابراهام به سرعت داره مدرک جمع میکنه و برای اثبات جرم ساشا به شهادت تو و خسروی بیشتر از همه چیز نیاز داره. ساشا میخواد پیش دستی کنه و قبل از این که پای شما وسط بیاد، از بین ببرتتون”
“آخه چرا هلن؟ چرا نقشه قتل شوهر خودت مستر ابراهام رو ریختی؟ اون که تو رو لای پر قو نگه داشته بود”
✅”گوش کن محسن الان جونت در خطره پس بجای این سوالات مزخرف و دلسوزی واسه آشغالی مثل ابراهام، به نقشه من گوش کن و گر نه در بهترین حالت عاقبتت میشه مثل همین محسن نامجو”
نامجو همچنان داشت میو میو میکرد. هلن یک تکه از نان باگت روی میز را کند و به طرف نامجو پرتاب کرد. محسن نامجو دست خودش را به دستگیره ویلچر تکیه داد و با مهارت خاصی لقمه باگت را روی هوا با دهانش گرفت! کل کافه برای این شیرین کاری محسن نامجو کف زدند و سکه های قلابی روی سرش ریختند!
هلن ادامه داد: ✅ ” تنها راه نجات نقشه ایه که من ریختم محسن. اینجا موندن مون به صلاح نیست. توی فرصت مناسب به همه سوالاتت جواب میدم. فعلا با من بیا تا بهت بگم باید چی کار کنیم”
“چند روزی بهم فرصت بده تا خودم تصمیم بگیرم.”
✅”چرا حالیت نیست احمق! دیشب خودم از زبون ساشا شنیدم که میخواد عکس تو رو همه جا پخش کنه و واسه دستگیریت مژدگانی بذاره. حتی یک لحظه تعلل جایز نیست. اگه میخوای زنده بمونی با من بیا”
در این میان به یکباره صدای اه و پیف در کافه بلند شد. چند نفری زیر کتف محسن نامجو را گرفته بودند و به طرف دستشویی میبردندش محسن نامجو از شدت ناتوانی سرش را پایین انداخته بود و با حالت چندش اوری کف از دهانش جاری شده بود. مدیر کافه با عصبانیت داد میزد: ” هزار بار به صادق صبا گفتم آخه این محسن نامجوی بوگندو چه خاصیتی داره که ما باید تحملش کنیم؟ میگه نامجو برندیه واسه کافه! خاک بر سر کافه ما بکنن که برندش شده این عملی!”
با دیدن این صحنه ها به کثیفی گلوبالیستها پی بردم. محسن نامجو یک خواننده زپرتی تیتراژهای صداوسیما بود اما یک شبه سر از bbc دراورد و با حمایت رسانه های گلوبالیستی یک خواننده متفاوت و مبارز لقب گرفت! اما وقتی تاریخ مصرفش برای گلوبالیستها تمام شد او را مثل یک دستمال توالت به چاه انداختند. تا جایی که حتی توان کنترل دستشویی خودش را ندارد. این است آخر و عاقبت خوش خدمتی برای گلوبالیزم.
این تفکرات انگیزه مرا برای نبرد با گلوبالیستهای کثیف افزایش داد. محکم از جایم بلند شدم دستم را به طرف هلن دراز کردم و به او قول همکاری همه جانبه دادم‌.
هلن محکم دستم را فشار داد و گفت:
✅”مطمئن باش از همکاری با من پیشمان نخواهی شد”

#ادامه_دارد