#دهکوره_جهانی
#فصل_سوم
#بنیاد_مستر_آبراهام
#پارت_چهارم

دهکوره جهانی

مابین یک گروه پنجاه نفره از کارکنان جدیدالورود به موسسه راه یافتم. موسسه جنیفر ماهانه پنجاه نفر کارگر جدید وارد میکرد. ظاهر تمام این کارگران به من شبیه بود. مانند بدویانی که هیچ بوبی از تمدن نبرده بودند. اوایل رفتارشان برایم تعجب برانگیز بود. اصلا حرف نمیزدند شاید هم نمیتوانستند حرف بزنند. هرچه که بود حضور من میان آنها نوعی استتار تلقی میشد و هیچ کس شک نمیکرد آن محسن بیگدلی که برای دستگیری اش مژدگانی گذاشته اند اکنون در بیخ گوش دار و دسته ساشا و مستر آبراهام حضور دارد.
من پیک موتوریِ شرکت “سکس افسانه ای” شده بودم. شرکتی که سهامداران اصلی اش ساشا صابونی و مستر آبراهام بودند. هر ابزاری که مربوط به سکس میشد را این شرکت تولید میکرد. کار من این بود که سفارشات را به درب خانه مشتریان در “جوزف پاک” و شهرهای اطراف برسانم.
در همان نخستین روز ورودم، درگیری شدیدی در موسسه شکل گرفت. مدیران رسانه ها و شرکت های تبلیغاتی که با جنیفر تالین قرارداد داشتند به دلیل تصادف و دررفتگی لگن جنیفر ، ضرر هنگفتی را متحمل شده بودند و درخواست غرامت میکردند.
سرپرست موسسه برای معترضین سخنرانی کرد:
” دوستان! خانم ها و آقایان! جنیفر تالین در حال استراحته. بزودی قوی تر و با باسن گنده تر برمیگرده! اون وقته که همتون برای گرفتن یک عکس باهاش دست و پا میشکنید. من به شما قول میدم حداکثر تا سه روز آینده که دیه باسن جنیفر را گرفتیم. خسارت همگی تان جبران بشه”
سرپرست موسسه مرد چرب زبانی بود و با وعده هایش، معترضین را به خانه فرستاد
همان شب یک جلسه فوق العاده در موسسه برگزار شد. ساشا صابونی، مستر ابراهام به همراه هلن و چندین آدم دم کلفت در حالی که توسط بادیگاردهایشان به شدت حفاظت میشدند از جمله حاضرین در جلسه بودند. حضور یک اخوند بین شان برایم جلب توجه میکرد‌. دقیق که شدم یادم آمد این همان آخوند بور و انگلیسی چهره ایست که در روز سوقصد به مستر ابراهام، پیش نماز بود!
جلسه پشت درهای بسته برگزار شد و دو ساعتی طول کشید. پس از پایان جلسه از دور ساشا مستر ابراهام و هلن را دیدم که با هم دیگر خوش و بش میکردند. انگار نه انگار که هر سه شان میخواهند سر به تن دیگری نباشد.
من و دیگر کارگران مشغول تمیز کردن کف سالن بودیم که ناگهان هلن پیشمان آمد. هر دو خودمان را به کوچه علی چپ زدیم انگار که یکدیگر را نمیشناسیم. هلن از من خواست تا برای نظافت اتاقش به کاخ مهمانان ویژه بروم. کاخ مهمانان در مجاورت موسسه قرار داشت و برای مهمانان ویژه تدارک دیده شده بود. آن شب قرار بود مستر ابراهام و همسرش هلن در همان کاخ بخوابند. در اتاق که تنها شدیم هلن از من پرسید:
“روز اول بازیگری چطور بود محسن؟”
گفتم: “خیلی سخت و خسته کننده”
هلن جواب داد: ” عادت میکنی! چند روز دیگه که پلان B رو شروع کنیم این جا برات جذابتر میشه”
ناگهان صدای در آمد و مستر ابراهام با چهره ای خشمگین وارد شد….

#ادامه_دارد