#دهکوره_جهانی

قبل ازین که پارت پنجم را تقدیمتان کنم باید در پی سوالات بی شمار شما یاران عزیز پیش درآمدی را خدمتتان عرض کنم:
داستان دهکوره جهانی آینه ایست از آینده نه چندان دور جهان، جهانی که گلوبالیستها با نام فریبنده دهکده جهانی قصد ساختش را دارند. داستان ما همان اینده را ترسیم میکند. باشد که هوشیار باشیم و نگذاریم گلوبالیستها رویای خود را جامه عمل بپوشانند و اما بعد….
#پارت_پنجم
و دیدم که بله! مستر آبراهام غرق به خون روی فرش افتاده و عباس همان سرکارگر خشن دستبند به دست بهت زده به جنایتی که کرده نگاه میکند
جو کاملا متشنج شده بود، بگیر و ببند؛ جیغ و فریاد…. نزدیک پنجاه پلیس، جنیفر تالین را اسکورت کرده بودند. هر چه نباشد پول بیمه باسن جنیفر تالین از کل حقوق ما کارگران در تمام عمرمان بیشتر بود. پلیس خوب میدانست که ما بدبخت ها به هیچ دردش نمیخوریم.
در میان این بلبشو یک پلیس از پشت ضربه محکمی به من زد. روی زمین خواباندم و در یک صدم ثانیه دستبند را بر دستانم چپاند.
من اطراف را نگاه میکردم بلکه یک دوربینی یک خبرنگاری یک باشرفی را بجویم که از نقض حقوق شهروندی من گزارشی تهیه کند و بعد مردم دنیا در حمایت از من تظاهرات راه بیاندازند. ههههه!! خاطره چند سال پیش جورج فلوید و جر دادن رسانه ها برای پیگیری حقوقش برایم زنده شده بود!! اما زهی خیال باطل!!
همه خبرنگاران دوربین خود را بر روی جنیفر تالین گرفته بودند و داشتند از ترور مستر آبراهام افسانه ها میساختند.
اخر من فلک زده چه خاصیتی داشتم که حالا بشوم خوراک خبری رسانه ها!!
آمبولانس مستر آبراهام بی جان را به بیمارستان برد. من و چندین تن دیگر هم دستبند به دست راهی اداره پلیس شدیم
انتظار در بازداشتگاه زیاد طول نکشید. نامم را خواندند تا بروم اتاق بازجویی.
خونسردی خودم را حفظ کردم. چون اصلا استرسی نداشتم. مگر قرار بود چه چیز را از دست بدهم ؟
دو باز جو وارد شدند. بازجوی اول هیکلی متوسط و عینکی ته استکانی برچشم داشت. بازجوی دوم یک گولاخ تمام عیار بود با اخم هایی درهم کشیده
بدون مقدمه بازجوی اول از من پرسید: –چرا کشتیدش؟
من با همان خونسردی گفتم:
-چه کسی را؟
بازجوی اول لبخند ملیحی زدم. ناگهان بازجوی دوم چنان مشتی بر سرم کوبید که دنیا در نظرم به نوسان رفت
دیگر نفهمیدم چه شد! بعد که چشمانم را باز کردم دیدم چند سرباز دارند هیکلم را روی زمین میکشند. نمیفهمیدم کجا هستم …….
#ادامه_دارد