#دهکوره_جهانی
#فصل_دوم
#فرار_از_مهلکه
#پارت_سوم


روی هم رفت. نمیدانم چه میزان خوابیده بودم که متوجه شدم دستی در حال نوازش ریش هایم است. با بهت فراوان چشم باز کردم دیدم زنی سیاهپوست و چاق جلویم است!! به من لبخند میزند:
ثبت ديدگاه