الا ای مسیح قمی گوش کن
که با هرزگان خشم و پژواک به
مکن دشمنی با فر ایزدی
فرو کن سرت را در این لاک به
مبارز نگویم تو را ای پلشت
که ایران ستیز، خسَ و خاشاک به
تویی دشمن آریامهر ما
سم اسب او از تو شکاک به
به پیش همان پهلوی بزرگ
تویی کمتر از ذره ای خاک به
تویی قهرمان انیرانیان
تن عنترت زیر کولاک به
دهانت ز سیلی ایرانیان
شدی پر ز خون و پر از چاک به
همان کو رهانید زن از بند جور
رضاشاه نیک و سپنتاک به
تویی دزد آزادی بانوان
نماد زن و نوع پوشاک به
به تزویر و زور و زر اجنبی
شدی دشمن ظلم و سفاک به!!
ولیکن تویی صیغه ی ماردوش
همی نام تو جفت ضحاک به
به پندار خود، رهبر ما شدی؟
خمینی زن، گرچه سفاک به
توهم مزن ای عجوزه سرشت
سزای تو آن، لول تریاک به
بود شوی تو، عضو نایاکِ پست
سگ اجنبی از تو نایاک به
بدان گفته ی هر جوان وطن
دلش خالی از ترس و بی باک به
مسیح قمی گور خود گُم بکن
وطن خالی از ای تو ناپاک به
پاسخ ژوبین به مصومه قمی
ثبت ديدگاه